رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم- قسمت یازدهم- آجررضاضیائیدوستان" عمه شوکت لبخندی زد و گفت در که همهش رو یه لنگه نمیچرخه. زندگی بالا و پایین داره. تو مردی باید حفظ کنی خودتو. گفتم آخه...
رضا ضیائیدوستاندرانتشارات جم | JamPub·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم- قسمت دهم- کُزِترضاضیائیدوستان"مطمئنم اگه ویکتور هوگو من و حال و روزم رو میدید، حتمن یه شاهکار دیگه میتونست خلق کنه. اسمش رو هم میذاشت بینوا، یعنی من..…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم- قسمت نهم- کرونارضاضیائیدوستان " میدونستم ترسیده. مدرسه که تعطیل شده بود؛ نمیشد خطر کرد و کلاسهای خصوصی برگزار کرد، و همین فرشته رو نگران کرده بود؛
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم-قسمت هشتم- دَنیرضاضیائیدوستان "یه بچه دوازده ساله سبزه و کمی تپل.مثل آب چشمه، زلال و صاف و پاک بود؛شیرین و دوست داشتنی.یه پاکت هم دستش بود به طرفم گرفت.…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم-قسمت هفتم- نسترن خانومرضاضیائیدوستان "الان دیگه نباید برای ست کردن لباس به تنالیته رنگی فکرکرد باید هارمونیک بود،چشمکی زدوگفت همه نمی فهمنن اینو که،خوش به حالت.…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم - قسمت پنجم- عمه شوکترضاضیائیدوستان "شوکت خواهربزرگ پدرمه،تقریبن همه خانواده ازش حساب میبرن وکسی روحرفش حرف نمیزنه،یعنی نمیتونه حرف بزنه.خیلی جوون بودکه.…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم - قسمت چهارم- سانتافهیِ سفیدرضاضیائیدوستان "همین طورکه آب ازروی پلکهام میریخت صورت فرشته رودیدم که لیوان به دست نگاهم میکرد.گفت یعنی این گربههای توکوچه ارزششون..…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم -قسمت سوم- خوشبختیرضاضیائیدوستان "چای برام آوُرد و با لبخندملیحی گفت میخوام راجع به موضوع مهمی باهات صحبت کنم.ستون فقراتم تیرکشید.یادروباه مکارو پینوکیو.…
رضا ضیائیدوستان·۴ سال پیشخاطرات منِ معلم -قسمت دوم- دَنگرضاضیائیدوستان "هرکسی که گفته توی زندگی مشترک بایدروراست باشین وچیزی روازهم پنهان نکنین شکرخورده،چون یازندگی مشترک روتجربه نکرده یا فرشته.…