حمیدرضا محمدی پور·۱ سال پیشآیا جز عشق نمیتوان نوشت؟آدمی میتواند در ذهن خودش کسی را بسازد که انگار او را میفهمد
سهند نقی زاده·۲ سال پیشدالان بی انتهامن در نیمه ی جهان در کنار تو نشسته امدر کنج اتاقم با تو سخن آغاز می کنمبا تو به کنار پنجره طلوعم را انتظار می کشماز غم هایم با تو سخن می گو…
Mova·۳ سال پیشبرای جبران نبودنم...حال و هوای متن را در عکس می یابید. • سرگیجه خورشید شده بودم. زمین به دور من می چرخید. می توانستم احساسش کنم. خورشیدی بودم که سرما و تاریکی…
مصطفی.ف·۴ سال پیشکوتاهصدایی مانند صدای ضجه زنی میآمد. پنجره را باز کرد و سراسیمه کل کوچه را چشم چرخاند. خبری نبود. پنجره را بست. روی مبل نشست و مشغول مطالعه شد.…
Mewin·۵ سال پیشیه پیش پرده از آخرت : حسابرسی ها (!) تموم شده ، همه موجودات و وجود های مقرب در پذیرایی بارگاه الهی جمع شدن . تق تق ... خدا شروع میکنه حرف زدن : آقایون خانوما ی…