زهرا نیکوئی·۱ سال پیشوقتی یک دقیقه کار میکنی و یک ساعت راجع به سختی همون کار صحبت میکنیاحتمالا براتون پیش آمده با همکارانی کار کرده باشید که یک زمان کوتاهی کاری رو انجام میدن و ساعتها و گاها روزها در موردش حرف میزنن، و اینکه چ…
علی خالقی·۶ سال پیشیک دقیقه - پازلبعد چند سال بالاخره جرأت کرده بود بره سراغ وسایل قدیمیش و یه سر و سامونی بهشون بده. اسباب بازیهایی که یه زمان همه سرگرمیش بودن دیگه براش جذابیتی نداشتن. با حوصله برشون میداشت، یه نگاهی بهشون میکرد و مینداختشون توی نایلون پشت سرش. مشغول تمیزکاری بود که نگاهش به یه پازل افتاد. به یاد بچگیش دونهدونه تیکههای پازل رو برداشت و کنار هم چ...
علی خالقی·۶ سال پیشیک دقیقه - صندلی چوبیشبها روی صندلی مینشست و ضربات ساعت رو میشمرد، از یک تا دوازده. بعد از ضربه دوازدهم، کتاب رو از روی میز برداشت و با صدای بلند شروع به خوندن کرد؛ داستان عشق یه پیرزن و صندلی چوبیش.پستچی طبق عادت زنگ خونه رو فشار داد ولی کسی درو باز نکرد. دیگه نیازی به زنگ زدن نبود، پیرزن بالاخره مُرد.
علی خالقی·۶ سال پیشیک دقیقه - رویشتوی دلم یه رهبر ارکستر دارم. یه رهبر ارکستر که صورتش، دستاش، بدنش، نه! تمام وجودش بوی موسیقی میده. اون پسر هفت ساله که ویولن قدیمی پدربزرگش رو از اتاق زیر شیروانی نم گرفتشون پیدا کرده بود، حالا یه پیرمرد فرسوده شده. یه پیرمرد که تمام عمر، پشتش به مردم بوده و مردم هیچ وقت پشتش نبودند.امشب آخرین اجرای عمرش بود. سالن پر از جمعیت بود. جمعیت...
علی خالقی·۶ سال پیشیک دقیقه - مردابباران می بارید. رو به روی اجاق هیزمی، روی صندلی چوبیش نشسته بود. بوی نم جنگل با عطر چای ترکیب شده بود. از رادیوی قدیمی اش صدای پیانوی ضعیفی پخش میشد.هر نت پیانو مثل یک شلاق بر تنش فرود می آمد. آرام بود و از هر طرف فشرده می شد.
علی خالقی·۶ سال پیشیک دقیقه - جاودانگیلرزش انگشتش روی ماشه آزارش می داد. دوست نداشت ترسش را باور کند. چشمانش را با زور بسته نگه داشته بود و به دقایق پیش رو فکر می کرد؛ به آرامش…
نوید نیک پی·۷ سال پیشچالش یک دقیقهای...چندی قبل چالش جالبی دیدم، هر یک از حاضرین در جلسه یک دقیقه وقت داشتند خودشان را معرفی کنند و سپس یک دقیقه وقت داشتند بگویند چه کاری در آن سازمان انجام میدهند. معرفیهای جالبی می شنیدیم، و تمرکز اکثر حاضرین روی مختصر و مفید بودن محتوا بود. ولی اتفاقا در این چالش بخصوص، می بایست انقدر بر شخصیت و تواناییها و کارهای روزانه خود مسلط میبود...