GriefKid·۲ سال پیشزمان یخ بزن..گوشی موبایلمه که زنگ میخوره، بیدار میشم ساعت ده صبحه، آخه چرا ساعت ده صبح بهم زنگ بزنید اونم جمعه اونم بعد از این همه نخوابیدن.- یلدا نمی…
GriefKid·۲ سال پیشرقص زیر طوفانپیشبینی شده بود طوفانی سخت خواهد آمد، مردم دهکده از ترس حتی نتوانستند سدی برای مهار این طوفان تعبیه کنند.همه در خانههای خود پناه برده بود…
GriefKid·۲ سال پیشترس از مرگ؟!بعد از پیروزی، سربازان خود را با زنهایی که به بردگی گرفته بودند ارضا میکردند. سربازی دختری شجاع را میبیند و از او میخواهد که با اجازه…
GriefKid·۲ سال پیشاون کیه؟0. آخ، اینجا کجاست؟ این یکیام نمیدونه که! پسر جان فقط بدون اینجا وقتی حرف میزنی و حرفتو تموم میکنی تا یک ساعت دیگه نمیتونی حرف بزنی.آره…
GriefKid·۲ سال پیشمرگ مصنوعیروانپزشکم بهم گفته بود هر شیش ساعت یک بار بخور، مگر این که وضعیت دپرشنت خیلی حاد بود، اونموقع اجازه داری هر شیش ساعت دوتا بخوری ولی در اون…
GriefKid·۲ سال پیشخیابانفلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی و سیاست مباحثی بودند که هزاران کتاب راجع به آنها خوانده بود.دختری تحصیل کرده که کتابهای ضد دیکتاتوری زیاد…
GriefKid·۲ سال پیشدیگه نمیتونم بنویسمساعت هفت صبحه، چهار ساعت بیشتر نخوابیدم داشتم روی پروژهای که داشتم کار میکردم.بدون صبحونه سریع لباس پوشیدم و رفتم سمت مترو.- آقا هل نده ج…
GriefKid·۲ سال پیشخودکشی یا انتقام؟نیازی به معرفی ندارم، یه مادر چند هزار سالهام. مثل همه چند بار مریض شدم ولی مریضیهام جوری بوده که درمان داشته و در نهایت حالم خوب شده.ولی…
GriefKid·۲ سال پیشآخرین بوسهلبهام روی لبهاش بود، چشمام رو بسته بودم تا تمام حواس و لذتم رو از طریق لبهام بچشم.تا چشمام رو بستم روز اولی رو یادم اومد که دیده بودمش،…
GriefKid·۲ سال پیشسرباز بیطرفشاه بهش دستور داده بود، نمیتونست اطاعت نکنه چون تقاص اطاعت نکردن مرگ بود.از جنگی که شکل گرفته بود ناراضی بود چون به نظرش این اختلافات در ح…