سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید/سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید(مولوی)
چند وقت پیش فیلم مستندی را از شبکه ی مستند می دیدم که درباره زندگی یکی از علمای قدیم،ساخته شده بود.یک بنده ی خدایی تعریف کرد که:«یک نفر می رود نزد این عالم و به او می گوید که من خیلی شکّ می کنم و می ترسم که این شکّ ها باعث شوند که دینم به خطر بیفتد.»و عالم به جای این که به او بگوید«نه توی این جور چیزها نباید شکّ کنی و همه چیز رو باید چشم و گوش بسته قبول کنی و از این حرفها»به او می گوید:«سری که شکّ نکنه،با کدو فرقی نداره!»
فیلم«تردید»محصول2008 به خوبی به مسئله ی شکّ می پردازد.وقایع فیلم در یک مدرسه ی مذهبی رخ می دهد.در این فیلم خواهر جیمز(امی آدامز) به روابط صمیمی پدر با یک دانش آموز سیاه پوست شکّ می کند. این مسئله را به یکی از مدیران مدرسه،خواهر بوویر(مریل استریپ)گزارش می دهد.خواهر بوویر که گویی دچار یک نوع تفکر قالبی است،حکم خود را صادر می کند ولی باز هم پدر را به محل کارش دعوت می کند و در حضور خواهر جیمز،چیزی که در ذهنش ساخته و پرورده را با او در میان می گذارد.پدر زیر بار نمی رود و به او می گوید که دچار سوء تفاهم شده است ولی خواهر بوویر قبول نمی کند.
روز یکشنبه:پدر در خطابه ای،برای مردم که خواهر جیمز و خواهر بوویر نیز جزو آنها نشسته اند این داستان جالب را تعریف می کند تا با کنایه به آن دو بفهماند که دارند اشتباه می کنند:
یک زن با دوستش بدگویی مردی رو می کرد که به سختی اون رو می شناخت.من می دونم هیچکدوم از شما تا حالا این کار رو نکردید.اون شب،اون زن یه خواب دید.یه دست بزرگ بالای سرش ظاهر شده و به سمتش اشاره می کنه.اون فورا با احساس غرق شدن در گناه،مستولی شد.روز بعد،اون برای اعتراف به کلیسا رفت.اون کشیش پیر،پدر اورارک،رو پیدا کرد.اون زن همه چیز رو به پدر گفت.از اون مرد پیر(کشیش)پرسید:«بدگویی و شایعه سازی یه گناهه؟؟آیا اون دست پدرمون(خدا)بود که با انگشت به من اشاره می کرد؟آیا باید از شما درخواست کنم که برای من طلب بخشش کنید،پدر؟بهم بگید،آیا کار اشتباهی انجام دادم؟»پدر اورارک بهش جواب داد:«بله،بله،نادانی تو،حس زن بودن(اشاره به عادتهای زنانه)تو رو به طور بدی برانگیخته کرد.تو شهادت دروغی رو نسبت به همسایه ی خودت به وجود آوردی.تو خیلی تند رفتی و اعتبارش رو از بین بردی و تو باید از صمیم قلب شرمگین باشی.» بنابراین زن گفت:«متاسفه و در خواست بخشش کرد.»پدر اورارک گفت:«تند نرو!من می خوام بری خونه،و یک بالش رو به بالای پشت بوم ببری،با یه چاقو پاره ش کنی و برگردی پیش من.»بنابراین زن به خونه رفت،یه بالش از رختخوابش و یه چاقو از کشو برداشت.از پلکان فرار به پشت بوم رفت و چاقو رو در بالش فرو کرد.بعد به نزد کشیش پیر کلیسا برگشت.کشیش پرسید:«بالش رو با چاقو پاره کردی؟»،«بله پدر!»«و نتیجه چی شد؟»زن گفت: «پَرها.»،پدر تکرار کرد:«پَرها.»،زن گفت:«پرها همه جا بودند.»،پدر:«حالا ازت می خوام که برگردی و تموم پرهایی که به وسیله ی باد به اطراف رفتند رو،جمع کنی.»،زن گفت:«این کار رو نمی شه انجام داد.من نمی دونم اون ها کجا رفتند،باد همه ی اونها رو برد.»پدر اورارک گفت:«اون شایعه پراکنی(بدگویی)یه!»
این خطابه بر روی خواهر جیمز اثر گذاشت.خواهر جیمز پس از صحبتی با پدر اطمینان می یابد که پدر هرگز این کار(رابطه ی جنسی با دانش آموز سیاه پوست)را انجام نداده است.ولی بر روی خواهر بوویر اثری که نگذاشت هیچ،کار را بدتر هم کرد.او نزد مادر دانش آموز سیاه پوست می رود و ماجرا را با او در میان می گذارد. ولی مادر دانش آموز پس از بیان مسائلی در خصوص پسرش،دو جمله ی خیلی خوب رو به خواهر بوویر می گوید:
امّا خواهر بوویر دست از تلاش های خود برای محکوم کردن پدر بر نمی دارد.چندین و چند بار با پدر بحث و جدل می کند(تمام تصاویر را از بالا و از چپ به راست تماشا کنید):
حتی در این راه،پا بر روی ایمانش می گذارد و به دروغ هم متوسل می شود.و بالاخره کار پدر را به جایی می رساند که مدرسه را ترک می کند.خواهر جیمز به خاطر بیماری برادرش به مرخصی رفته،وقتی بر می گردد با جای خالی پدر روبرو می شود.خواهر بوویر اعتراف می کند که با دروغی،کار او را ساخته است و وقتی خواهر جیمز پس از گفتن این که باور نمی کند او دروغ گفته باشد،از او می پرسد:«آیا(اتهامی را که به پدر زده بودید) اثباتش کردید؟»خواهر بوویر جواب می دهد:«به کی؟»،خواهر جمیز می گوید:«هر کسی به غیر از خودت.»، خواهر بوویر می گوید:«نه!»
امّا پایان فیلم،یک پایان فراموش نشدنی است.از آن سکانس هایی که تا روزی که زنده اید از یاد نخواهید برد. بالاخره ایمان خواهر بوویر بر او غلبه می کند و او را وادار به شکّ کردن،می کند:
امّا چند نکته در مورد این فیلم:
تیزر فیلم(کلمه سانسور شده در عنوان فیلم بی معنی است،چون این فیلم نیازی به سانسور ندارد.):
لُب کلام:
الان زمانه ای شده است که هر کس با هر ذهنیتی می تواند در عرض یک دقیقه،یک شایعه ی بزرگ را تولید و در قالب یک خبر کذب،آن را به سرعت نور در کلّ جامعه،منتشر کند!پس منِ نوعی که این خبر را می شنوم یا می بینم حداقل کاری که می توانم بکنم این است که کمی شکّ کنم و به انتشار آن خبر،تحت عنوان یک خبر قطعی کمک نکنم.
مطلب قبلیم:
راستی یادتونه توی این مطلب گفته بودم مطلب طولانی ننویسید؟یادتون نیست؟ای بابا!خُب یه بار دیگه می گم تا یادتون بمونه:«مطلب خیلی طولانی ننویسید!»سند می خواید؟این هم سندش!:هر اندازه زمان پُست طولانی تر،نسبت مطالعه پایین تر.پس:فَاعْتَبِرُوا يَاأُولِي الأبْصَارِ!
فهرست نوشته هایی که توی روزهای گذشته خواندم و به نظرم حیفه که کم خوانده شوند یا چه بهتر که بیشتر خوانده شوند(بدون ترتیب!):
دوستان عزیزی که جای مطلب خوبشون اینجا خالیه به بزرگی خودشون ببخشند.
حُسن ختام: