آرش یاسمن·۵ سال پیشطراحی وب آسونتر از ده سال پیشه یا سختتر؟ساخت یک وبسایت آسونتر از ده سال پیشه یا ساختتر؟ کیفیت پایه یک وبسایت بیشتر شده یا کمتر؟
آرش یاسمن·۶ سال پیشبهترین چندخطی که در نود و هفت نوشتمسال گذشته تصمیم گرفتم وبسایت شخصیم را به یک وبلاگ تغییر دهم تا انگیزهای شود که بهتر و مستمر بنویسم. همچنین سعی کردم قدرت نویسندگی را در خ…
آرش یاسمن·۶ سال پیشچالشهای وبلاگی نباید بمیرند؛ چالش کتابخوانی ۱۳۹۸میخواستم کمی از این زندگی رباتی فاصله بگیرم، به این فکر میکردم که در بسیاری از تایمها میتوانم گوشی دستم نگیرم و توییتر و اینستاگرام را ب…
آرش یاسمن·۶ سال پیشکاراگاهان حقیقی: تئوری هُیتاین تئوری و احتمال به همدستی لوسی پرسل با آقای هُیت، صاحب شرکت هویت فودز و همچنین جرالد کینت (رییس دادگستری ناحیه در خط زمانی ۱۹۹۰ و رییس د…
آرش یاسمن·۶ سال پیشچگونه ظرف شش ماه به اهداف ده سالهی خود دست پیدا کنیم؟نظریه رسیدن به اهداف بزرگ در کوتاه مدت ممکن است احمقانه به نظر بیاید. اما اگر تا انتهای متن همراه من باشید، خواهید فهمید که کاملا عملی است.
آرش یاسمن·۶ سال پیشچرا ریاکت را انتخاب کردمبین ویو، انگولار و ریاکت گیر کرده بودم. نمیدونستم دنبال کدوم برم. انقد از اطرافیان پرسیدم و تحقیق کردم، که به این پست بلاگ ختم شد.
آرش یاسمن·۶ سال پیشیک ماه و چند روز در سارینادر ادامهی نوشتهی قبلیم در رابطه با جلسههایی که برای استخدامی رفتم، یکی از اون جلسات به نتیجه رسید و من در حال حاضر تحت عنوان فراند-اند دولوپر عضو شرکت سارینا هستم.بعد از مدت تقریبا زیادی که یا...
آرش یاسمن·۶ سال پیشچند مصاحبهی اخیر منطی چند سال قبل، هیچ مصاحبه کاری جدی نرفتم. یعنی هر جلسهی مصاحبهای که میرفتم، به دنبال کار نبودم ولی از اطرافیان معرفی شده بودم، منم بیشتر برای آشنایی و گپ زدن میرفتم. اما چند وقت گذشته، بعد...
آرش یاسمن·۶ سال پیشچطوری دو روز بدون کیف پول دووم آوردم و یا در ستایش از فونپیاینکه من بیشتر مواقع برخی از وسایلهام رو مثل موبایل، کلید و کیف پول را اکثر جاها جا میزارم یه امر جدید محسوب نمیشه و بسیار تاحالا باهاش دست و پنجه نرم کردم، ولی اینبار خوشبختانه کیف پول تو ماشین خودمون جا موند و میدونستم 2 روز به...
آرش یاسمن·۷ سال پیشنیسانِ آبیِ مرز تفتان و میرجاوهتو زندگی قبلیم، یه راننده ی نیسان آبی به پلاک 17و261 ایران 15 بودم. اون زمان شرخری، کار چاق کنی و خلاصه هرکاری رو که با نیسان آبی میشد انجام داد، تقبل می کردم.. اون سال طوفان شدیدی اومده بود، هفتتا باغ لاغر، هفتتا باغ چاق رو خورده بودن و قحطی سیب زمینی شده بود، اون روزا سیب زمینی برای اونایی که عاشق سیب زمینی سرخ کرده و پخته بودن، حکم طلا رو داشت، برای همینم باز...