ویرگول چیست؟
ورود ثبت نام
behnam1mousavi
behnam1mousavi

متن هایی که می نویسم خالی شدن، رهایی، لذت، و به طور کلی واکنش درونی من به مسائل پیرامون و وجودم است. در کافه ای کار می کنم و علاقمند به عکاسی هستم و عکاسی می کنم.

توسط ۲۷ نفر دنبال می‌شود ۲ نفر را دنبال می‌کند
پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌
یِک روزِ مَعمولی

یِک روزِ مَعمولی

صبح زوزه کشان بیدارت می‌کند، تمام طناب‌های زندگی‌ات را می‌گیری تا بتوانی خودت را از روی تخت بلند کنی. کج و گیج راه می‌روی. به آینه می‌رسی،…

۳ سال پیش خواندن ۳ دقیقه
اَنجیرِ له شده ی تابستان

اَنجیرِ له شده ی تابستان

شبْ که خوابت هم نمی برد، به سقف که تَرَکْ هم برداشته نگاه می کنی، عنکبوت که می جهد و نمی دانی به تارهایش چسبیده یا پرواز می کند، ترک ها را…

۳ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
خُطوطِ مُوازی

خُطوطِ مُوازی

صدها موج کلام و عبارت و هزاران تصویر و چندین و چند داستان و حادثه در ذهن می خروشد،گویا تمامی سلول ها جداگانه خود یک زندگی اند، موازی با زند…

۴ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
آخْ، زندِگی

آخْ، زندِگی

و در پایان متوجه آن زهر پنهان همیشگی می شوی، تلخ، شور، گَس، و می فهمی بر زخم هایت التیامی نیست، که زخم را التیامی نیست. بعد از مدت ها گام…

۴ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
قَدَمْ بَرْ چَمَنْزارْ

قَدَمْ بَرْ چَمَنْزارْ

چمنزار وسیع، پهنه ی بی کران، در میانش که باشی نه ابتدایی برایش می یابی نه انتهایی، فقط چمن سبز رنگ یکدست می بینی، هیچ اثری از جنگ شب گذشته…

۴ سال پیش خواندن ۳ دقیقه
که لیسَکِ جَهان شده ای

که لیسَکِ جَهان شده ای

مثل ساعت ۲ که زنگ مدرسه می خورد و همه ی بچه ها به بیرون هجوم می بردند، یا یورش، یا چیزی بیشتر از این دو، مثل موجی بزرگ از آب های آزاد با ار…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
سِلول های مُعَلَقْ

سِلول های مُعَلَقْ

زمینی بایر و خشک که از شخم زدگی تا رد پای انسان و جانور و ماشین بر آن نقش بسته، اتاقی ساکت و سرد و کم نور که همه ی وسایل داخلش به هم ریخته…

۴ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
سِلول های پَراکَنده

سِلول های پَراکَنده

بیدار می شوی، با دندان هایی فشرده بر هم، فَکِ قفل شده، گردنی کَج، گِردآبی از افکارِ درونِ وجودت بر هم می پیچند، آب که بر صورت می زنی یکی یک…

۴ سال پیش خواندن ۴ دقیقه
گُذشْته،آیَنده،حالِ بی وُجود

گُذشْته،آیَنده،حالِ بی وُجود

شُده که مزرعه ای آفت زده را دیده باشی؟ برگ ها کم جان شده اند، تکه تکه شده اند، سیاهیِ لجن وارِ کوچکی به جای جایشان چسبیده، بوی نامطبوعی می…

۴ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
عاملِ نِجاتْ دَهنده

عاملِ نِجاتْ دَهنده

صبح، پس زدن پتو، رفتن، شستن، برگشتن، پوشیدن، سیب برداشتن، و آمدن. از لحظه ی باز کردن چشم ها، خواب های شب قبل با بیداری امروز می آمیزد، مانند حجم آب های گل آلود و آب های آبی، که از دو رود جداگانه، در یک بستر به یکدیگر می رسند، دیده ای؟ دو رنگ، دو دما، محتویات مختلف، در هم می آمیزند، یکی کدورت دیگری را می گیرد، یکی آرامش آن یکی را، آنقدر سریع اتفاق می افتد که متوجه نمی ش...

۴ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
  • ‹
  • 1
  • 2
  • 3
  • ›