کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ سال پیشآبنبات چوبی!هیچ پسری، آبنبات چوبی قرمز رنگ نمیخوره!??
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ سال پیشتوصیف صحنهپشت پنجرهای که قطرات باران رویش را لک کردهاند ایستادهام.کمی لایش را باز و هوای تازه را به اتاق دلگیرم دعوت میکنم. آن طرف خیابان، درست ا…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشجان میدادم یک بار دیگر ببینمش!آستین های سوییشرت سورمه ای رنگم را تا نک انگشتانم کشیدم تا هنگام حلقه کردن دستم دور زنجیر تاب ، سرمای زمستان آزارم ندهد... همانطور که با جا…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشاولین جمعه مان!آن روز جمعه ، ۸ ام شهریورماه سال ۱۳۹۸: از دیشب با او قرار هایمان را گذاشته بودیم قرار بود در جمعه های زندگیمان خبری از دلگرفتگی نباشد قرار…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشهنوز دوستت دارم...صدای مهربانش در گوشم می پیچد :« جانم پسرم؟!» دستی بین موهای باران خورده ام میکشم و خوشحال از اینکه که در این وقت شب بیدار است جواب میدهم:«…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشساختن زندگی روی قلب شکسته دیگران...پس از یک ربع تاخیر صدایش داخل سرم پیچید :«صدای منو دارید؟!» سرم را از روی میز بلند کردم و به صفحه لب تاپ خیره شدموب کم را روشن کرده بود کت…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشو ما بدست نیاورده از دست دادیم..متاسفم که این درد بزرگ قابل وصف کردن نیست
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرایماض·۴ سال پیشبه شیرینی لبخند :).- بیدار شدی عشقِ من؟! با لبخندی که هرلحظه عمیق تر میشد به سمت تخت کوچکِ فریماه رفت.بالای نرده های محافظ تخت سفید رنگ دخترش ایستاد.دلش غنج…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرایماض·۴ سال پیشغزالِ منی پیرزن وقتی بعد از پنجاه و پنج سال زندگی مشترک قهر میکنه، کجا میره :)؟؟!