سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

کتف و کولی عریض و طویل ... آینده ی ورزش کردن من

این پست را خیلی وقت پیش باید می نوشتم. ولی خب همین گردن درد و کتف دردم مربوط به پشت کامپیوتر و موبایل نشستن است. ولی خب برای رفع این قضیه روزی چند ست حرکت کول میزدم تا تقویت شود و از شر این دردها خلاص شوم. ولی خب در رویا هم فرو میرفتم که خب پسر جان تو که سایر حرکات را نمیزنی. فقط کول میزنی و دو روز دیگر کولت ده برابر میشود و سایر اندامت کوچک و زار و نحیف. به طوری که اول کولم وارد جایی میشود و بعد خودم و سایر اعضای بدنم.

کلا در ورزش شانس ندارم. هم می آیم شروع میکنم. طوری میشود و مریض میشوم و کلا بیخیال میشوم باز تا فرصت مقتضی بعدی. چه وضعش است؟ خدایا .. تو که جای حق نشستی. من هم که بچه ی خوبی هستم. این چه آزمایش ست مرا میکنی؟ ها؟

ندا می آید: خب خودت حواست جمع باشد جوگیر نشو تا سالم بمانی جوگیر خان ...

خب خدا جانم پر بی راه هم نمیگوید! خودم جوگیرم. در این هوای گرم تابستان. من هم که گرما خوبم نیست چه وقت باشگاه رفتن است :/

پی نوشت: چند روز نوتیف های ویرگول می آمد و کامنت ها را باز میکردی ارور 404 بهت نشان میداد و مثل این بود که ظرف ته دیگی از جلویت رد کنند و بگویند برایت غدقن است. یا بچه ات توی آتش باشد و نتوانی بروی نجاتش بدهی. خلاصه خیلی روزگار سختی بود. باز جو ویرگول بهتر شده و فعالتر گردیده .. مام اعتیادمان زده بالا و این سایت محترم هم خراب میشود هی و ما میمانیم در خماری.

پی نوشت2: می خوام سریال صد رو شروع کنم.

پی نوشت 3: خیلی کتاب خونیم کم شده. البته میزان کتابخوانی به کشش کتابی که میخونی هم بستگی داره. یکم ریتمش کنده این کتابی که دارم میخونم. یکم ریتمش تند شد یهو دیدم سی صفحه خوندم. قبلش روزی پنج صفحه به زور ...

پی نوشت 4: کنکورم که دادین و حالا باز درگیری های انتخاب رشته و برای بعضی ها دوباره خوندن برای کنکور . خداروشکر این دوران سمی رو پشت سر گذاشتم

پی نوشت 5: از چی دوس دارین بنویسم براتون؟

پی نوشت 6: یه پسره ای هست تو کوچمون. هم سن و سالیم. من همیشه دوس داشتم با این رفیق شم. جدیدا دارن خونشون رو تعمیرات میکنن. زیاد تو کوچه می بینمش. یه آشنای مشترک هم داریم. گاهی سلام احوال پرسی میکنیم. من خیلی خجالت میکشیدم ازش .. پسر خوبیه ولی یکم سرده. این اواخر سلام احوالپرسی گرم تری میکنیم و این دفعه آخر یعنی دیروز واستادم و کمی حرف زدیم با هم و غیبت کردیم ازون آشنای مشترکمون. چه بسا غیبت هم مثل سیگار دلیل خوبی برای اجماع هست.

خلاصه خداحافظی کردیم و من یکم رفتم جلوتر دیدم خیلی میخوام با این پسره دوست بشم. چی بگم حالا؟ باز برگشتم و بهش گفتم میشه یک پیشنهاد شنیع بدم بهتون؟

گفت: آره .. بگو

گفتم: با ما میپلکی؟

خندید و گفت آره چرا که نه. توضیح دادم که یعنی بعضی وقتا بریم بیرون یا دوری بزنیم ، چیزی.

حالا از قضا سه چهار دقیقه قبلش یک پسره ای رو که قبلا همسایمون رو بود و باباش معاملات املاکی بود رو سر کوچه دیدم که دفترشون رو آوردن روبروی کوچمون. یادش بخیر. یه سلام احوال پرسی ای کرده بودیم و اینا!

شماره ش رو گرفتم و گفتم چی سیو کنم؟ گفت امیر . فامیلش هم گفت.

ازش پرسیدم 206 سفید هم داری؟

گفت آره .. اتفاقا یک 206 سفید هم دارم. گفتم تمومه دیگه. مام تو شرکت یه همکار داریم اسمش امیره 206 سفید هم داره.

پس نتیجه میگیریم این چیزایی که تو اینستا میگن همچین پر بی راه نیست. حداقل برای من که دو موردشو دیدم :)))

پی نوشت 7: امروز روز اربعینه. آیت الله فاطمی نیا میگفتن اگر دورین از حرم ها یک زیارت جامعه کبیره بخونین انگار رفتین زیارت حضوری کردین اهل بیت رو! مام میخوایم امتحان کنیم. البته خیلی وقته دوس دارم بخونمش. ولی خب میزارم صوتیش پخش شه خودم معنی فارسیش رو میخونم ببینم چی گفته.

پی نوشت 8: التماس دعا.

پی نوشت 9: دیدم کاراکتر پست کمه یکی از داستان هامو که میتونست پست جدا باشه رو تو پی نوشت آوردم.

پی نوشت 10: یا علی

اگر دوس دارین بیشتر از من بخونین ، اینارو بخونین :

-روزنوشت ها:

این پست عنوان ندارد .. ولی ارزش خواندن چرا

واگعی بودند یا کیک؟خواب می دیدم دختران سرزمینم را، همه کیک همه فیک

زندانی شدن در سرویس بهداشتی+معرفی فیلم

آرایشگرِ پرروی من(( جناب چیز خانِ کچل))

داستان های کوتاه:

یک روز برفی ..

اتاق سفید

زنبور کم حافظه

روزی که بروسلی پادشاه خرها را نجات داد

خاطرات من از چهارده روز حبس در سیاه چاله های زندان های مخوف ویرگول

45-خانوم نارنجی


اهل بیتورزشطنزروزنوشتهحال خوبتو با من تقسیم کن
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید