ویرگول چیست؟
ورود ثبت نام
احمد نهازی
احمد نهازی

https://www.nahazi.ir

توسط ۱۴۵ نفر دنبال می‌شود ۴۳ نفر را دنبال می‌کند
پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌
بالاخره یک روز خواهم آمد

بالاخره یک روز خواهم آمد

بالاخره، یک روز آدینه خواهم آمد، همان جای همیشگی، زیر انبوهِ درختان سرسبز سپیدار و کنار جاده ای که به تو منتهی می شود، خواهم ایستاد. دست در دست تو می دهم، با تو سبز خواهم شد، با تو سبز خواهد شد تمام خاطراتم و تمام زندگانی ام. ت...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
کویر بی کسی

کویر بی کسی

اینکه کفش هایمان پر از سنگریزه است و راه رفتن دشوار و خورشید با آن چشمان زردش زل زده است به ما و در این کویر بی کسی شر شر عرق می ریزیم و آبی نیست برای نوشیدن، دلیل نمی شود که بایستیم و اینجا، در میان گرما و شن های داغش، جان بدهیم....

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
کوله پشتی سال 97 من

کوله پشتی سال 97 من

سال نود و شش هم به پایان رسید و بهاری دیگر طبیعت را در آغوش گرفت. این سال، بسیار پر هیجان گذشت. برای من، همه چیز داشت. از شکست و درد و ناراحتی گرفته تا موفقیت و اثبات خود. می توانم این سال...

۵ سال پیش خواندن ۳ دقیقه
اینجایم

اینجایم

هوای خانه سرد است و دستانم میلرزد. پنجره را می بندم تا که شاید کمی هوا گرم تر شود. پدر می گوید پنجره را باز کن. آخر می دانی آتشی در وجودش شعله ور شده است. دقیقا همان موقع که رفتی. آتشی از جن...

۵ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
فقط برای خالی نبودن عریضه...

فقط برای خالی نبودن عریضه...

فقط برای خالی نبودن عریضه بگویمت که آدمی تا تاب و توانی دارد و جون و جلایی، خدا را بنده نیست ولی تا که نعمت سلامتی از کف برون رود دو دستی خدایش را و تمام مقدساتش را می خواند. حال و روز همه ی ما...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
برکه ی خاموش دلم

برکه ی خاموش دلم

برکه ای خاموش، و اسکله خسته ای که کنارش به خواب رفته است. هیچ چیز به اندازه نشستن روی این اسکله و تماشای غروب آفتاب، حالت را خوب نمی کند. آفتاب هم دارد می میرد. مثل تمام ماهی ها. سرما هنوز تم...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
بیمارستان لعنتی

بیمارستان لعنتی

چالش وبلاگ نویسی قسمت چهارم همینطور که می دونید، به خاطر بیماری پدرم، چند ماهی دستمون بند بوده و هست. اول از همه، به خاطر همدردی دوستان عزیز و دعای خیرشون، یه تشکر ویژه دارم و از همتون خواستار دعای سلامتی برای همه بیماران مخصوصا پدر بنده هستم. یه عذر خواهی هم به خاطر غمناک بودن نوشته هام دارم. متاسفا...

۵ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
کناره گیری معقولانه!؟

کناره گیری معقولانه!؟

صبح ها، در محل کار، پشت لپ تاب بی حوصله ام که می نشینم، پشت میزی آشفته با وسایل فراوان و بی ربطی که روی آن است، با کارهای بسیار زیاد و نا تمامی که دارم، حسابی حالم زار می شود. آخر این برنامه نویسی کوفتی چه بود که تقدیر من شد؟ با هر چشم بر هم زدنی، تکنولوژی غوغا می کند. آنچنان سریع رشد می کنند این فریمورک ها و کامپوننت های لعنتی که مرا زیر پای خود لگد می کنند. رییسم یکی...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
چالش وبلاگ نویسی(قسمت دوم) وقتی که می نویسم

چالش وبلاگ نویسی(قسمت دوم) وقتی که می نویسم

قرار شد بی بهانه بنویسم. بدون در نظر گرفتن اینکه چه واژگانی به ذهنم خطور خواهند کرد و یا نوشته ام چه شروع و خاتمه ای خواهد داشت. تمام این سال هایی که دست به...

۵ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
چالش وبلاگ نویسی (قسمت اول)

چالش وبلاگ نویسی (قسمت اول)

هیچ وقت عقیده نداشته ام که نوشته های من بهترینن. شاید از تواضع بسیار بالای من باشد که بعید می دانم. شاید هم از عدم اعتماد به نفس کافی. نمی دانم. ولی آن چیزی که مسلم است، این چالش وبلاگ نویسی...

۵ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
  • ‹
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ›