مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه نیمکت دلواپس نیمکتی،در تنهاییاشزیر باران نمدار نشسته استانگار سالها طول کشید،که...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه چابک دست آموز لنگر انگاری که کنگر خورده بود و از ساحل خیس جدا نمیشد. قایق سید جمال...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه سوالات بیپاسخ ۰۶:۱۰قهوهاش سرد شده بود، غرق در بوی کاغذهای کاهی و متنهای دستنخورده...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه گذرگاه انتظار خورشید بر دهات مسلط شده بود، جادهها ساکت بودند.ابرها خودسرانه از آسما...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه آتاکامای آرام زوزهی باد، هُرم گرما و طوفان شن، چنان مثلث نفرتانگیزی ساخته بودند...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مـــحبــوب مــــن ۲ محبوب مناز آن روز که تو رفتیآسمان اینجا ابریستآفتابی سوزاناین غمِ کمی...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه زوال بوریس بوریس هیچ علاقهای به مذهب مردم شهر اورشلیم نداشت. حتی مراسمهای آیین...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه شرایط ناپایدار چند دقیقهای که به اندازه یک سریال چند فصلی، خاطرات تلخ و شیرین، زند...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه بارلیچ بیگانه سرمای استخوان شِکن ساحل بارلیچ، همیشه برای مردمان شهرهای دیگر، یک پدی...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه قلبم به قلم متصل است نیم ساعتی میگذشت که به نمایشگر رایانه شخصیام خیره مانده بودم. هیچ چی...