در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
پیپل پلیزر: من منفجر بشم ولی کسی اخم هم نکنه
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
قبل از شروع، یه نقشه برای پیدا کردنِ کلِ مقالههای من در ویرگول، به صورت دستهبندی شده.
انتشارات اسلام رو میشناسیم؟: برای شناختنِ اسلام.
انتشارات قلمبهستیز: مقاله های اصلی و جدیِ خودم توی این انتشارات هستن و شاید ۹۰٪ از کسایی که لطف میکنن و مطالب من رو میخوانن، مطالب این انتشارات رو دیدن و من رو با این انتشارات میشناسن.
انتشارات جنگل: اینجا هم مطالب خود هست، منتها بیشتر مطالبی که زیاد جدی نیستن و بیشتر شاید در دستهء «شخصی» یا «دلنوشته» یا غیره، قرار بگیره.
انتشارات آشغالدانیِ ذهن: صرفاً راجب معرفی کتابها و کلاً هر صحبتی که مربوط به کتابها باشه.
انتشارات ۵خطی: این هم مطالب خودم هست و ایده ای هست برای اینکه بتانم مطالب کوتاهتر رو اینجا در قالب ۵ پاراگراف کوتاه منتشر کنم.
انتشارات فلسفهلوژی: شناخت، نقد و بررسی فلسفه و سایر موارد مربوطه.
انتشارات صوفیلوژی: نقد و شناخت تصوف و عرفان و انحرافاتی که دارن.
انتشارات یهودولوژی: این ها اکثراً مقالات خودِ من نیستن و بیشتر بازنشرِ مقالاتِ اندیشکدهء مطالعات یهود هستن و هدفش هم شناخت و آگاهی راجب یهود و صهیونیسم و موارد مربوط به اینها هست.
انتشارات بهاییلوژی: این ها هم غالباً مطالب خودم نیستن و بازنشر از منابع دیگه هستن و هدفش هم نقد و شناخت و آگاهی راجب بهاییت و انحرافات اونها هست.
مقدمه
توی این مقالهء کوتاه، میخوام راجب یه مشکلی صحبت کنم که خیلیها، مخصوصاً دختر پسرهای جوان، باهاش درگیر هستن ولی بهش توجه نمیکنن (یا شاید هم توجه میکنن ولی درمانش رو بلد نیستن). من خودمم وقتی نزدیک ۱۸ سالم بود، این مشکل رو خیلی داشتم و خوب میدانم که چقدر حس و حال بدی داره.
قبل از اینکه راجب اصل قضیه صحبت کنیم، چند تا سوال زیر رو از خودتان بپرسید و سعی کنید صادقانه به خودتان جواب بدید:
- آیا فکر میکنید اگه به بقیه بگید «نه»، احساس خجالت یا کلاً حس بدی بهتان دست میده؟
- آیا فکر میکنید خیلی دیگه نگران این هستید که دیگران چه فکری میکنن؟ (راجب حرف و کارها و یا حتی فکرهای شما)
- آیا سعی میکنید با همه موافقت کنید؟
- آیا فکر میکنید نمیتانید با بقیه و نظرها و عقایدشان مخالفت کنید؟
- آیا فکر میکنید نمیتانید توی جمع، کامل عقاید خودتان رو ابراز کنید؟
- آیا احساس میکنید در مورد اینکه دیگران چه احساسی خواهند داشت، مسئولیت دارید؟
- آیا خیلی دیگه معذرتخواهی میکنید؟
- آیا اگه کسی از دست شما عصبانی بشه، شما حس بدی خواهید داشت؟
- آیا سعی میکنید جوری رفتار کنید که شبیه اطرافیانتان باشید؟
- آیا احساس میکنید نیاز دارید که دیگران از شما تعریف کنن؟
- آیا خودتان رو میکشید که تنش و دعوا و مشاجرهای پیش نیاد؟
- آیا وقتی از چیزی خیلی هم ناراحت میشید، سعی میکنید نشان ندید؟
تبریک میگم، شما یک People pleaser تشریف دارید و این مقاله شاید کمک کنه به شما انشاءالله.
توضیح کوتاه
من توی منابع فارسی، تا اونجایی که گشتم، معادل فارسیِ خوبی برای این قضیه پیدا نکردم. اگه بخوایم خودمانی تعریفش کنیم، میشه اینجور گفت که Pleasing یعنی «آدم کاری بکنه که دیگران خوششان بیاد» و People هم که یعنی همون «دیگران»!
توی نگاه اول، اینکه «آدم کاری بکنه که دیگران خوششان بیاد»، چیز بدی هم نیست و اتفاقاً خیلی هم خوبه که آدم به بقیه محبت بکنه و باعث بشه دیگران خوشحال بشن. چه از این بهتر؟
ولی مشکل وقتی پیش میاد که این قضیهء Pleasing از حد اعتدال خارج بشه. اگه جواب شما به بیشتر سوالهای بالا «مثبت» بود، معنیش این نیست که شما الان بیمار هستید یا خیلی حالتان بده، معنیش اینه که فقط، بنا به دلایلی که خیلیهاشان هم برمیگرده به دوران کودکی و خانواده و غیره، از حد تعادل خارج شدید.
عکس زیر رو ببینید:
همونطور که میبینید، برای هر ۶ حالت، یجور حالتِ چهره کشیده!
این بد نیست که آدم جوری باشه که دیگران زیاد از حس های مختلفش آگاه نشن، ولی وقتی این کار «فقط» با این هدف که «دیگران خوششان بیاد» یا اینکه «دیگران ناراحت نشن»، و بصورت افراطی انجام میشه، اونجاست که مشکلزا میشه. به اون «فقط» توجه کنید.
حالا به سوالهای بالا جواب میدیم
اول به سوالهای بالا جواب میدیم و در آخر هم راجب دلیل اصلیِ این People Pleasing حرف میزنیم و یا علی.
آیا فکر میکنید اگه به بقیه بگید «نه»، احساس خجالت یا کلاً حس بدی بهتان دست میده؟
خب، این بد نیست که آدم سعی کنه دیگران رو با «نه گفتن» ناراحت نکنه. ولی به چه قیمتی و به چه دلیلی؟ از خودگذشتگی و ایثار، بسیار ویژگیهای پسندیده و خوب و اتفاقاً کمیابی هستن بین آدما و اگه شما این ویژگی رو دارید، باید خیلی خدا رو شکر کنید و خوشحال باشید. ولی در کنارش هم سعی کنید یکم این ویژگی رو به حالتِ نرمال و حد اعتدال برگردانید و دیگه خودکشی نکنید.
- مثلاً اگه کسی میگه «میای امروز بریم بیرون» و تو هم واقعاً نمیخوای بری بیرون، خب خیلی راحت با یه لحن خوبی، مثل «دوس داشتم میتانستم بیام ولی ببخشید امروز نمیتانم»، بهش بگو که نمیری. خیلیها پیش خودشان فکر میکنن که «نکنه دوستم رو از دست بدم اگه بهش بگم نه». خب اگه قراره یه دوستی انقدر شُل و ول و سُست باشه و با اینجور حرفی بخواد شما رو تنها بزاره، خب چه بهتر که بره. این که دوست و رفیق نیست.
- یا مثلاً اگه میگه «میشه کتابت رو بهم بدی چند روز دیگه بهت برگردانم؟» و تو هم واقعاً نمیخوای این کار رو بکنی، خب بازم با یه لحن دوستانه و محترمانهای میتانی بهش بگی نه. همون «مکانیسمِ گور بابای اینجور دوست و رفیقی» اینجا هم کاربرد داره!
- و مثالهای دیگه...
آیا فکر میکنید خیلی دیگه نگران این هستید که دیگران چه فکری میکنن؟ (راجب حرف و کارها و یا حتی فکرهای شما)
خب، اینم تا یه حد معقول و نرمالی، ویژگی خیلی خوبی هم هست. آدمی که کلاً براش مهم نباشه دیگران چه فکری میکنن که نمیشه بهش گفت «آدم». ولی بازم وقتی این ویژگی از اعتدال خارج بشه، مشکلزا میشه.
یه وقتایی هم لازمه آدم حرفش رو بزنه و کارش رو بکنه و اهمیت هم نده به واکنش دیگران.
آیا سعی میکنید با همه موافقت کنید؟
از خودتان بپرسید چرا آدم باید با همه اصلاً موافق باشه؟ مگه شما هم یه انسان نیستید با عقاید و عقل خودتان؟ چرا باید الکی هر چیزی دیگران گفتن رو قبول کنیم؟
البته بازم این ویژگی بدی نیست که آدم عقاید دیگران رو «بشنوه»، ولی «موافق بودن» با شنیدن خیلی فرق داره و قرار هم نیست آدم با همهء عقایدِ همهء آدمها موافقت کنه که فقط دیگران خوششان بیاد.
اینجور آدمی به مرور زمان سرکوب میشه و عادت میکنه هرکس هرچی گفت رو تایید کنه، حتی اگه ته دلش هم بدانه که طرف داره اشتباه میکنه یا کلاً اراجیف داره میگه.
آیا فکر میکنید نمیتانید با بقیه و نظرها و عقایدشان مخالفت کنید؟
اینم خیلی نزدیک به مورد قبلی هست. یه جاهایی واقعاً لازمه آدم مخالفت کنه با حرفها و نظرها و عقاید بقیه. یعنی یه جاهایی واقعاً لازمه که آدم «فقط شنونده» نباشه و موضع خودش رو اعلام کنه و از این هم نترسه که دیگران چه میگن یا چه فکری میکنن.
اصلاً کلاً این «مشخص کردنِ موضع» خیلی چیز خوبیه. یکی از خوبیهاش اینه که باعث میشه اطرافیانِ آدم Filter بشن. یعنی مشخص بشه کیا واقعاً تو و اون عقیدهای که داری رو قبول دارن و کیا ندارن.
مثلاً اگه یادتان باشه، من متنی منتشر کردم چند ماه پیش راجب همجنسبازیِ شاعرهای بزرگِ صوفیمسلکِ ایرانی و مشخص شد برام که چند نفری که قبلاً خیلی با من گل و بلبل بودن، مدافع این همجنسگرایی و همجنسبازی و اینجور چیزها هستن. خب چه چیزی برای من بهتر از این که عقاید اطرافیانم رو بدانم؟ چرا من باید کسایی که مدافع این عمل زشت (و نهی شده از سمت خدا) هستن رو کنار خودم حفظ کنم؟ من ترجیح میدم کسایی دورم باشن که من رو با عقایدی که دارم، قبول کنن و عقاید خودشان هم مثل من باشه. چرا من باید عمرم رو که خیلی هم محدوده، با کسایی بگذرانم که عقایدشان کلاً با من فرق داره؟
یه جاهایی لازمه آدم پای عقاید و نظرهاش وایسه.
آیا فکر میکنید نمیتانید توی جمع، کامل عقاید خودتان رو ابراز کنید؟
اینم نزدیک به همون ۲ مورد قبلی هست و توضیحات اونها کافی هست فکر میکنم. تشخیص اینکه چه موقع باید فقط شنونده بود و چه موقع باید عقاید رو ابراز کرد، با خودتانه.
آیا احساس میکنید در مورد اینکه دیگران چه احساسی خواهند داشت، مسئولیت دارید؟
شما هر کاری هم که بکنید، حتی اگه خودتان رو بکشید هم باز نمیتانید کاری کنید که «همه» اطرافیان شما احساس خوبی داشته باشن و «از شما راضی باشن».
البته اصلاً نباید هم این کار رو بکنیم.
راه درست اینه که آدم خودش باشه و برای عقاید و افکار و علائق و اعمال خودش ارزش قائل باشه و به خودش بگه «من اینی هستم که هستم، حالا یه سری ها من رو میپسندن و یه سری ها هم نمیپسندن». به همین راحتی. ما که مسئول افکار و اعمال دیگران نیستیم همیشه.
البته نباید فراموش کنیم که باید پذیرای حرف حق هم باشیم و اگر جایی دیدیم داریم اشتباه میکنیم، غرور الکی نداشته باشیم و بپذیریم.
آیا خیلی دیگه معذرتخواهی میکنید؟
اینم یکی از ویژگیهای People pleaser ها هست که دائم همش خودشان رو مقصر میدانن و همش سعی میکنن عذرخواهی کنن و هرکاری که میخوان بکنن، یه «ببخشید» هم اولش میگن.
واقعاً نیازی به این کار نیست اگه بهش فکر کنید.
آیا اگه کسی از دست شما عصبانی بشه، شما حس بدی خواهید داشت؟
خب، هیچکس خوشش نمیاد دیگران از دستش عصبانی بشن. ولی یه جاهایی هم اتفاقاً آدم باید جوری رفتار کنه که دیگران عصبانی بشن! دقت کنید، منظورم این نیست که آدم عمداً کاری کنه که باعث آزار دیگران بشه. منظورم اینه که به فرض شما حرفتان و عقیده خودتان رو توی جمع میخواید بگید و احتمال میدید که چند نفر عصبانی بشن. اینجا حتی اگر هم این احتمال رو میدید، اگه واقعاً به حرفتان ایمان دارید و مطمئن هستید که درسته، باید اون حرف رو بزنید و به این فکر هم نکنید که ممکنه کسی عصبانی بشه. یه جاهایی هم باید گفت «خب عصبانی بشه».
مثلاً الان من فلسفه و عرفان و تصوف رو نقد میکنم و خیلی ها هم ممکنه عصبانی بشن و بهشان بربخوره. خب بخوره. من ایمان دارم که اینها قابل نقد هستن و این کار رو هم میکنم، هرکسی هم بهش برخورد و عصبانی شد و داغ کرد، میتانه یه تَشت آب یخ بیاره و بشینه توش که سرد بشه.
آیا سعی میکنید جوری رفتار کنید که شبیه اطرافیانتان باشید؟
این هم خیلی شایع هست مخصوصاً بین جوانها. خیلی ها جوری رفتار میکنن که شبیه اطرافیانشان بشن و بتانن توی «گروه» های اونها وارد بشن.
- مثلاً یه زمانی توی همین کرمانشاه (البته بین قشر متوسط به پایین) مُد بود که با تیزبُر بزنی به خودت و خودت رو پاره کنی که مثلاً به اطرافیانت نشان بدی که «منم اینجوریم» و بتانی توی گروه های همسن خودت وارد بشی.
- یا مثلاً یه سری ها سیگار میکشن که بگن «ببین ما چقدر خفن و باحالیم»!
- مثال مثبت تَرِش هم میتانه این بازی های کامپیوتری و غیره باشه.
- و هزار تا مثال دیگه...
این بد نیست که آدم نرمال رفتار کنه و «ناهنجار» نباشه، ولی خیلی وقتها هم آدم باید خودش باشه و شبیه دیگران رفتار نکنه، حتی اگه تنها بشه. این تنهایی میارزه به اون فیلم بازی کردن.
آیا احساس میکنید نیاز دارید که دیگران از شما تعریف کنن؟
یکی از ویژگی های اصلی این People pleaser ها همینه و خیلی هم ویژگی بد و خطرناکی هست.
خیلی وقتها آگاهانه و خیلی وقتها هم ناآگاهانه، کارایی میکنن که دیگران ازشان تعریف کنن. اگه توی جوانی این قضیه درست نشه، حتی تا پیری و آخر عمر هم این ویژگی روی آدم میمانه.
این اصلاً بد نیست که آدم با بقیه خوب باشه و دیگران هم ما رو دوست داشته باشن. ولی مشکل وقتی پیش میاد که ما «عمداً» خودمان کارهایی رو با این هدف انجام بدیم که دیگران از ما تعریف کنن.
این ویژگی خوبی نیست که آدم همش دنبال این باشه که دیگران ازش تعریف کنن. این قضیه به مرور زمان میشه عادت و بعد هم همه ابعاد زندگی آدم رو تحت تاثیرِ منفی قرار میده.
اصولاً آدمی که عزتنفس و اعتمادبهنفسِ واقعی (نه کاذب) داشته باشه، منتظر تعریف دیگران نمیشه.
آیا خودتان رو میکشید که تنش و دعوا و مشاجرهای پیش نیاد؟
این هم جوابش توی مورد های قبلی هست.
آیا وقتی از چیزی خیلی هم ناراحت میشید، سعی میکنید نشان ندید؟
این هم همینطور.
ولی دلیل اصلی و چاره چیه؟
خب خیلی ها حرفهای مختلف زدن در این زمینه. ولی از دید من، ۲ مورد زیر، هم دلایل اصلی این کار هستن (این نظر منه و ممکنه اشتباه هم باشه) و هم چاره و درمانش:
۱) خانواده و تربیت
تربیت خیلی مهمه. بچه هایی که لوس بار میان و به اصطلاح توی پَرِ قو بزرگ میشن و دائم هم قربان صدقهشان میرن و محبت افراطی بهشان میشه، به این نوع رفتار عادت میکنن و در سنین بالا تر هم وقتی میبینن از افرادِ خارج از خانواده این حس ها رو نمیگیرن، یاد میگیرن که جوری رفتار کنن که دیگران هم این حس رو به اونها بدن.
۲) عزت نفس و اعتماد به نفس
درصد بالایی از افرادی که این ویژگیها رو دارن، کسایی هستن که توی زندگیشان هیچ دستاوردِ درست و حسابی نداشتن و این «دستاورد نداشتن» باعث میشه آدم برای خودش ارزش قائل نشه و به توانایی های خودش هم اعتماد نداشته باشه. اینجور آدمی سعی میکنه اون «تاییدِ کاذب» رو از بقیه بگیره. چون انسانهایی که «دستاوردهای واقعی» دارن توی زندگیشان، خودبخود مورد تایید و تمجید دیگران قرار میگیرن («تاییدِ واقعی»).
- مثلاً من یادمه حتی توی همون سنین کودکی و نوجوانی، هرکس که میتانست بارفیکس بره، یه ارج و منزلتی پیدا میکرد توی گروه دوستان!
- یا مثلاً کسی که انگلیسی بلد باشه.
- یا کسی که مثلاً کمربند مشکی باشه توی یه هنر رزمی.
- یا مثلاً کسی که کنکور رتبه خیلی خوبی آورده.
و کلاً هر نوع «دستاوردی» که به سختی به دست میاد و هرکسی هم اون رو نمیتانه به سادگی داشته باشه...
میتانید مقالات زیر رو که چند ماه پیش نوشتم، بخوانید:
شاید این ۲ مقاله هم به شما کمک کنه:
حرف آخر
به هر حال، هم خانواده و تربیت (شامل محیط زندگی و دوست و رفیق و غیره هم میتانه باشه) مهمه و هم دستاورد و اعتماد به نفس و عزت نفس.
ولی چیزی که مهمتره، اینه که People pleaser نباشیم.
در پایان هم چند تا quote که شاید کمک کنه به شما:
Care about what other people think and you will always be their prisoner.
Lao Tzu
اهمیت (بیش از حد) بده به اینکه دیگران چه فکری میکنن و تو همیشه زندانیِ اونها خواهی بود.
There is only one way to avoid criticism: do nothing, say nothing, and be nothing.
Aristotle
فقط یک راه برای اینکه نقد نشی وجود داره: هیچ کاری نکن، هیچی نگو، و هیچی نباش.
و البته همونطور که اول هم گفتم، اعتدال خوبه و اینکه آدم نه افراط کنه و نه تفریط. نه قراره کاملاً بی اهمیت باشیم نسبت به بقیه و نه قراره دیگه خیلی اهمیت بیش از حد بدیم:
رسول الله (ص):
بهترین امور، حد وسط و میانه و حالت اعتدال آنها است و باید دوست داشتنی ترین امور در نزد تو، حد وسط و معتدل آنها در حق باشد.
(مستدرک الوسائل، ج۸، ص۲۵۵)
امیرالمومنین علی(ع):
ما تکیه گاه میانه و معتدلیم که تفریط کاران و عقب ماندگان به آن می پیوندند و افراط کاران و پیش تاختگان به آن باز می گردند.
(نهج البلاغه، حکمت ۱۰۹)
امیر المومنین علی (ع):
هر کس راه میانه را واگذارد به بیراهه و انحراف می افتد.
(نهج البلاغه، نامه ۳۱)
امام زین العابدین (ع):
خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا از راه و رسم میانه روی و اعتدال بهره مند ساز.
(صحیفه سجادیه، دعای ۲۰)
امام زین العابدین (ع):
خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا از راه و رسم میانه روی و اعتدال بهره مند ساز.
(صحیفه سجادیه، دعای ۲۰)
از امام صادق روایت شده است که فرمود:
اگر شخصی تمام دارایی خود را در راهی از راه خدا، انفاق نماید کار خوبی انجام نداده است. آیا خداوند نمی فرماید: خود را به دست خود، به نابودی نیفکنید، و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد. [اینجا نیکوکاران یعنی معتدلان]
(سوره بقره، آیه۱۹۵-وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۵۸)
امام کاظم (ع) در وصیت خود به هشام فرمود:
یکی از لشکریان عقل، میانه روی است و یکی از لشکریان جهل و نادانی، زیاده روی می باشد.
(تحف العقول، ص۳۰۰)
مخلص،
اگه خواستید میتانید به کانال تلگرام من هم سر بزنید (بیشترِ مطالبِ کانال، مذهبی و دینی هست). برای ارتباط با من هم میتانید از این ID تلگرامی استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بُلبُلیسم: جوری مقاله بنویسیم که دانشمند و بهحق به نظر بیایم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
متنفر از «حال» !
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخوان: اینهمه کتاب خواندی و آخرشم هیچ *** نشدی