سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

خواب زندگی

گاهی، وقتی حالم خوش نیست، از خواب که بیدار می‌شوم، زمان را گم می‌کنم،...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

روزنامه سعیدیه - ۴ بهمن ۱۳۹۹

[مثل کودکی‌ها که در اتاق کوچک مادربزرگ، در سرمایی که تا صبح با چراغ عل...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

شکاریم یکسر همه پیش مرگ

در آینه عقب ماشین، از لحظه‌ای که در دیدرس‌ام قرار گرفت تا زمانی که سبق...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

در زندگی زمین‌هایی هست که...

زمین پشت، یا بهتر است بگویم زمین پشت و بالای خانه پدربزرگ، به سمت پایی...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

لِگوی عمر

می‌خواهم خانه را جارو کنم؛ قطعات لِگوی پسرم، جابه‌جا، روی زمین پخش شده...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

تنها یک‌ بار زندگی می‌کنم

خیلی کم پیش می‌آید که کتابی را دو بار بخوانم، یا فیلمی را دو بار ببینم...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

قابله

بعضی حرف‌ها، همین که بر زبان یا قلم جاری می‌شوند، یعنی اینکه پیشاپیش و...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

مائده‌های زمینی

کتاب را می‌خوانم و یک لحظه، متوقف می‌شوم؛ به این فکر می‌کنم که لابلای...

سعید سلیمانی در ذهن بی‌خانمان

۶ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه

لحظه‌نگاری یک ذهن زیبا: رفتن یا رسیدن؟

۱- وقتی که از عرض خیابان رد می‌شدم، یک لحظه، یک فکر خیلی سریع از ذهنم...