سوهی·۲ روز پیشبه دوربین نگاه نکن! بخش پایانی با قدم هایی سریع به سمت پیشخوان آمد. نفسم را در سینه حبس کردم و سپس صدای گذاشتن تلفن را شنیدم که باعث شد دیگر صدای بوقش در سال…
سوهی·۲ روز پیشبه دوربین نگاه نکن!بخش سوم مدتی در سرویس بهداشتی بیمارستان پنهان شدیم تا آب از آسیاب بیافتد سپس مادرم را قانع کردم همانجا بماند تا من خانم داروساز را (مرده ی…
LURMALI.AI·۳ روز پیشمنوی نفرین شده«وقتی اتاق تصمیم میگیرد»جایی که کسی حتی تصورش رو نمیتونه بکنه وجود داشته باشه اما در دنیا هستن چیزایی که واقعی هستن و ما بی خبر............
سوهی·۳ روز پیشبه دوربین نگاه نکن!بخش دومبیمارستانآنجا بود که فهمیدم باید فرار کنیم، همین کار را هم کردیم. در آن زمان که کارکن دنبالمان افتاد به بیرون مسافرخانه دویدیم. هوا…
سوهی·۳ روز پیشبه دوربین نگاه نکن!آن شب به همراه گروهی از دوستان مشغول بازی بودیم. چند متر دور تر از مسافرخانه، بنای قدیمی خرابه ای مانند بقایای یک قلعه وجود داشت که دیو…
LURMALI.AI·۱۰ روز پیشمنوی نفرین شده گوشت انسان((برادر کوچکتر آشپز روانی ))در پشت پرده تمام چیزهای ترسناک یک راز اصلی پنهانه که کسی چیزی نمیدونه......................................
LURMALI.AI·۱۷ روز پیشمنوی نفرین شده____قربانی جدید ۷عدد ۷ روی پیشانیاش برق میزد، نشانهای نفرینشده ..قربانی جدید برای منوی غذا که مردن براش انگار تکرار روزگاره...
LURMALI.AI·۲۴ روز پیشمنوی نفرینشده – اصطبل خون (قسمت چهارم)چه مزه ایی میدهد گوشت ...منوی نفرینشده: ورود ممنوع به جایی که حتی سایهها نفس میکشند...جایی که انتظار برای مرگ حتی سخت تر از خود مرگ است
فاطمه نظرزاده·۱ ماه پیشخدا بیامرزد ادیسون رانیمه شب از خواب بیدار میشوم.تشنه ام. امشب پارچ آب را کنار تخت نگذاشته ام. یادم رفت! آشپزخانه، مطلقا تاریک است . با نهایت سرعت میروم سمت کلی…
LURMALI.AI·۱ ماه پیشمنوی غذایی نفرین شده(گوشت انسان)بوی خون… بوی خون… بوی خون. عجیب بود؛ با این همه سستی بدن، با این بوی مشمئزکنندهی خون انسان، با این ترس بیانتها… هنوز چشمهایم باز بود.