پورقلم·۱۴ ساعت پیشچشمهایم همان بود.صدای نفسهایم را بهوضوح میشنیدم. تصویرم در آینهی آسانسور، رنگپریده و نگران. کاغذ مچالهشده در دستهایم، با عرقِ دستانم خیس خورده بود. ا…
ناریا·۴ روز پیشلحظه های ناببعضی از لحظه ها اونقدر خوبن و حس خوبی به آدم منتقل میکنن که اصلا مهم نیست چند دقیقه یا ساعته مهم اینکه هست و تو تجریش کردی آدم دوست داره…
نوید جهان بخش nivorox·۵ روز پیشچطور طراحی با چوب برای من شد یه راه زندگی؟همیشه عاشق بوی چوب بودم. از همون بچگی وقتی بوی اره و خاک اره رو حس میکردم، یه حس عجیبی توی دلم میافتاد. بعدها که بزرگتر شدم، متوجه شدم ا…
ابراهیم مسجدی یان·۶ روز پیشچهل سالگی: فصل یکفصل اولامروز چهل ساله شدم.نمیدونم چرا، ولی از شب قبلش، حسی تو دلم افتاده بود. مثل وقتی که برق قراره بره و یه لحظه لامپها شروع میکنن به ل…
hossein·۱۰ روز پیشمن از کجای جهان اومدهم؟یادمه بچه که بودم، همیشه با تعجب به مامانم نگاه میکردم وقتی از ریشهی فامیلیمون حرف میزد. میگفت بابابزرگش اصالتاً قفقازی بوده، یهجایی…