a.rockab·۴ سال پیشچهل سالگینشسته بودم توی راهرو اول کتابفروشی، بین قفسههای کتاب. دنبال کتابی در قفسه پایینی بودم. سایهای بالای سرم سنگینی کرد و بعد صدایی گرم و صمیم…
a.rockab·۴ سال پیشکافه داستاناز نوجوانیهایم رؤیای سمجی مرا رها نمیکند.مغازهای بیرون شهرجایی در کنار جادهمحل توقف و پاتوق آدمهاآدمهایی که وجه تمایزشان با دیگران رفا…
a.rockab·۴ سال پیشخانوادهاز زمانی که کتابفروش شدم، خانواده برایم مفهومی گستردهتر پیدا کرد. مفهومی که حالا بعد از این سالها کاملا برایم واضح و روشن شده است.علی رکا…
a.rockab·۴ سال پیشماکتابفروشی شلوغ بود. مشتری پشت مشتری جواب میدادم و از این قفسه به آن قفسه پی کتابها بودم که آمد جلو و وسط شلوغی بهم سلام کرد. خیلی آرام ب…
a.rockab·۴ سال پیشقفسهای به نام شماکتابفروشی رفقای خاص و ویژه زیادی برایم به ارمغان آورده است. رفقایی که از جنس کتابها هستند. شاید جای هرکدام در یکی از قفسههای کتابفروشی خا…
a.rockab·۴ سال پیشکتابفروشخب این کیک قصهای دارد. بنشینید تا برای شما تعریف کنم. امسال با توجه به هفته کتاب و کتابخوانی خیلی از مشتریهای کتابفروشی و مشتریهای بنده…
a.rockab·۴ سال پیشاتاق خیالآمد جلو، دست گذاشت روی شانه برادرش و گفت برای یک نوجوان چهارده ساله کتاب مذهبی چی پیشنهاد میدید؟! پرسیدم زیاد کتاب میخونه؟! گفت بله و ادا…
a.rockab·۴ سال پیشژستدیروز یکی از رفقا تماس گرفت و چند کتاب میخواست.گفت: من میرداماد هستم و دارم راه میافتم. با مترو میام. اگر به ساعت هفت که کتابفروشی را می…
a.rockab·۴ سال پیشکادوی تولدسلام آقا رکاب.طاعاتتون قبول پروردگار? انشالله تقدیر ویژه ای رو صاحب الزمان برای شما و خانواده ی دوستداشتنیتون امضا کرده باشند.قرض از پیام…
a.rockab·۵ سال پیشجامعه ایدهآلهمیشه به این موضوع فکر میکردم که برای ساختن یک جامعه ایدهآل چه کاری از من برمیآید. مطمئن بودم که برای ساختن چنین جامعهای باید از خودم ش…