Sanam·۲ ماه پیشخاموشی(:گذر میکنیم از کوچه ها به یاد میآوریم خاطرات را بومیکنیم عطر یار را زنده میکنیم یاد هارا آنچه پنهان بود ز چشمانم آشکار شد روبهرویم به چشم…
Sanam·۲ ماه پیشگوشە ای از درون منمیگویند بی اهمیت باش تا دنبالت باشدشاید اینگونه باشد..البته شاید که نه صدرصدولی هر بار که رفتی منتظرت ماندم ;چرا؟چون میگفتم شاید بیاید و ای…
Ali·۳ ماه پیشآخرین سفراگر فردا بروم سفری به امید آخرین سفرم،آرام مینشینم روز را، جلوی بوم زیبای صورت عشقم.گرچه پیر شده، هنوز برای قلب پیر من زیباست.او را میبرم…
ربکا·۷ ماه پیشاو ماند .و در آخر، او ماندبا دستانی که هنوز بوی رویا میدادو چشمانی که شب را بیشتر از هر طلوعی میشناختاو ماند، میان صفحاتی پر از ناگفتههابا قلبی ک…
تارا ر.·۱۰ ماه پیشمن به دنیا آمده بودم تا بترسم.دقیق نمیدانم احساسم را به چه تشبیه کنم، ولی مانند این بود که بندبازی بلد نباشی و روی بند راه بروی، همه نگاهت بکنند و کف و سوت بزنند و ندان…
نویسنده جوان با ذهنی کهنه·۳ سال پیشدلبر وحشیدستهایت را گرفته ووجودم گرم از بودنت میشود، ای دلبر وحشی چگونه مرا وابسته خودت کرده ای که توشده ای اب ومن شده ام ماهی چند لحظه ای نبودت مرا…
نازنین داراب·۳ سال پیشنازنین داراب خوشنویسنازنین داراب |نازنین داراب خوشنویسی|نازنین داراب خوشنویس|نازنین داراب خطاط|متن احساسی|متن غمگین |استوری|متن عاشقانه|بخشش|دختر جذاب|خوش نویس…
آنوشکا·۴ سال پیشگذشته هنوز در ذرات ذهنت جریان داردچه حس قشنگی است!وقتی ناگهان چشمت می افتد به صحنه ای آشنا که یک آن تو را می کشاند و می برد به سال های دور ؛ به روزهای خوبِ محض .و تو بی هیچ…