آن سکانس از سریال "برکینگ بد" را به خاطر دارید که "مایک" تیر خورده بود و "گاس" مسموم شده بود. وقتی پزشک آمد "مایک" را رها کرد و به "گاس فرینگ" چسبید. "جسی" خطاب به دکتر و تیمش فریاد زد: "هی! پس این چی؟... این داره میمیره؟!" و دکتر جواب داد: "ولی این حقوق من رو میده!"
آیا جزو آن افرادی هستید که وقتی چشمتان به یکی از آنها میافتد، انگار که زامبی دیده باشید، میخواهید فحشبارانشان کنید و هر چه از دهانتان در میآید بارشان کنید؟ آیا جزو آن دسته از افراد هستید که در طی این چند هفته، شبیه به این کارها را انجام دادهاید؟ لطف کنید اینبار قبل از این به خودتان زحمت این کارها را بدهید، سر صحبت را با یکی از آنها و یا با یکی از اعضای خانوادهشان باز کنید. چند جملهای با یکی از آنها صحبت کنید. باور کنید در غالب موارد، از بنده و شما مهربانتر هستند. هیچ میدانید کمترین حقوق را همین قشر میگیرند ولی به دلیل نظامی بودن، حق هیچگونه تجمع و اعتراضی ندارند؟ هیچ میدانید مشکلات معیشتی خیلی از این عزیزان از بنده و شما، اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست؟
خانم یا آقای محترم! بدانکه آن مامور نیروی انتظامی، سپاه و بسیج، برای برقراری امنیت بنده و شما، خانوادهاش را منتظر دلبند گذاشته و به خیابان آمده است تا آسیبی به جان و مال و ناموس شما وارد نشود.
فکر میکنید کسی حاضر است برای شندرغاز حقوق جان شیرینش را به خطر بیندازد؟ فکر میکنید اگر پای عشق و علاقه و ایمان و باور در میان نباشد، کسی به استخدام پلیس، سپاه، بسیج و ارتش در میآید؟ باور کنید اینها برای کشتن هموطنانشان آموزش نمیبینند! اینها آموزش میبینند که نگذارند گزندی به بنده و شما و کشورشان وارد شود.
تا الان به این فکر نکردهاید چرا آنهایی که سنگ کشتههای دروغین را به سینه میزنند، برای کشته شدن نیروهای امنیتی ککشان هم نمیگزد؟ یکی نیست که به این بیشرمها بگوید: «هی! پس اینها چی؟!!»
برخی از اینهایی که سنگ مردم را به سینه میزنند، مثل سگ دروغ میگویند؟ کدامها؟ آن نامردمانی که به نام اعتراض ولی به کام اغتشاش، به نام آزادی ولی به کام اسارت، به نام دوست ولی به کام دشمن، فقط صدای معترض واقعی و مظلوم را در نطفه خفه میکنند و زمینه را برای اعمال تحریمهای بیشتر بر ضد مردم و بدتر کردن و سختتر کردن وضعیت زندگی و معاش مردم فراهم میکنند.
بیایید کمی فکر کنیم آیا کشتن چند هموطن در ازای شندغاز حقوق صرف میکند یا کُشتن مامورهای پلیس و نیروهای سپاه و بسیج در ازای از بین بردن امنیت یک ایران مقتدر در منطقه که خار چشم دشمنان دانا و دوستان نادان است؟ وزن کدام یک به دیگری میچربد؟!
تا الان به این فکر نکردهاید که چرا فقط دخترهای زیبای کشور و آن هم از استانهایی که دشمن خواب تجزیهشان را میبیند باید کشته شوند و یا مورد تجاوز قرار گیرند؟ کردستان؟ سیستان و بلوچستان؟ آذربایجان؟
برای چه به این فکر نمیکنیم که چرا این سناریوهای مسخره را برای کشورهایی که مامورهای پلیس به مراتب خشنتری دارند پیاده نمیکنند؟ نکند روی حماقت پارهای از مردم کشور ما بیشتر میتوانند حساب کنند تا روی حماقت مردمان دیگر کشورها؟
اگر امروز هوشمندی به خرج بدهیم و دوست را از دشمن و ظالم را از مظلوم تشخیص بدهیم، فردا، تاریخ به هوشمندی ما خواهد بالید و اگر حماقت به خرج داده و در دام دشمنان دانا و دوستان نادان بیفتیم، فردا، تاریخ و مردمانش برای این حماقت ما را سخت سرزنش خواهد کرد: «ای وای بر حقیری که در دام افتاده باشد و شرف و آبروی کشورش را به مفت داده باشد!»
با ما چه کردهاند که به جای اینکه هوای نیروهای امنیتی کشورمان را داشته باشیم که به مثابهی گلبولهای سفید و سلولهای سیستم ایمنی، وجودشان و حضور مقتدرشان، برای حفظ امنیت و سلامتی کشور در برابر بیماریهای عفونی انتقالی از سوی دوستان نادان و دشمنان دانا ضروری است و خداقوّتی به آنها بگوییم، داریم برایشان شاخ و شانه میکشیم؟ اگر همین فردا دشمن به کشور ما حمله کند، چگونه میتوانیم روی نیروهایی که داریم با کید و مکر دشمنان تضعیفشان میکنیم حساب کنیم؟ ما را چه شده است که در رثای کشتهشدگان صوری و ساختگی، شعر و داستان میگوییم ولی موقع شنیدن خبر کشته شدن مامورهای امنیتی کشورمان، گاز محکمتری به برش لقمهی داخل دهانمان میزنیم؟!
چرا به این فکر نمیکنیم که چه کسی از ایجاد تفرقه بین مردم ما و به جان هم انداختن آنها سود میبرد؟ تاکنون جزو شاگردهای برتر کلاس بودهاید؟ متوجه حسادت همشاگردیهای تنبل و حسودتان شدهاید؟ مورد صدمه و توهین آنها قرار نگرفتهاید؟ تنبلهای کلاس سعی نکردند با زدن برچسب، تمسخر و توهین و یا دعوت شما به کارهای ناهنجار خودشان، شما را نیز به حاشیه ببرند؟
فکر میکنید بنده از مشکلات و بیعدالتیهای موجود در مملکت خبر ندارم؟ بیایید نوشتههایتان را رو کنید. ببینم کدامتان بیشتر از این مالهکش نظام (!) دربارهی مشکلات این ملک مهرآیین نوشته است؟ بیایید چشم در چشم و از نزدیک دردهایمان را رو کنیم. ببینیم کداممان دردمندتر است؟ به والله شما دلتان به حال مشکلات کشور نسوخته است که اگر سوخته بود بیشترش نمیکردید. شما دلتان به حال مردم کشور نمیسوزد که اگر میسوخت، خوابشان را برای بیشتر کردن مشکلاتشان نمیربودید. اگر دلتان به حال مردم میسوخت از دلشان را نمیسوزاندید.
آیا شما انتظار دارید نیروهای امنیتی در هنگام مقابله با اغتشاشگر مسلح، دست به سینه بایستد و به او لبخند بزند؟ یا آن کسی که سلاح ندارد ولی لیدری آشوب و بر هم زدن امنیت را به عهده دارد حلوا حلوا کند؟ چه جواب زیبایی داد یکی از ماموران امینتی وقتی کسی به او گفت به ما هم باتوم بدهید تا با هم برابر شویم! جوابش به حرف کمدی او، این بود: «دوست عزیز! شما باتوم را برای بر هم زدن امنیت مردم میخواهید ولی ما این باتوم را دست گرفتهایم تا نگذاریم شما امنیت مردم را به خطر بیندازید.»
میگویند چرا نظام کشتههای خودش را شهید به حساب میآورد، امّا کشتهشدگان غالباً ساختگی مخالفانش را شهید به حساب نمیآورد؟ گویا نمیدانند که شهید به کسی میگویند که خار چشم دشمن است و با مکر و کید دشمن کشته میشود و از زمین تا آسمان فرق دارد با آن خود فریفتاری که آلت دست دشمنان کفتار شده و خواسته و یا ناخواسته، غافلانه یا جاهلانه، در راه خدمت به دشمن کشته شده است.
معضل لباسشخصیها! آیا هر کسی که لباس شخصی دارد و با لباس شخصی عمل زشتی را مرتکب میشود، وابسته به نظام است؟ یعنی هیچ منافقی نمیتواند با لباس شخصی مانند کشمیری ملعون و متظاهر، دست به هر عمل شنیعی بزند؟ آیا میدانید هر کسی که لباس نیروی انتظامی و سپاه و بسیج دارد، لزوماً وابسته به این نیروها نیست؟ آیا میدانید که لباسها و درجههای نظامی را میتوانند مثل چیپس و پفک از مغازه بخرند و در قالب این نیروها دست به هر کاری بزنند تا نظام را بدنام کنند؟ اگر بگویم که هیچ اشکالی در بین نیروهای امنیتی وجود ندارد که حرف ابلهانهای زدهام. همانطور که در بین هر قشر و صنفی، آدم خطاکار وجود دارد، در بین نیروهای امنیتی هم وجود دارد. اگر وجود نداشت که ما این همه دادسراها و دادگاههای نظامی نداشتیم.
امنیت، تنها مطاعی است که هیچ کشوری نتوانسته آن را از طریق واردات، تامین کند. اگر ما اینجا در کشور خودمان نتوانیم امنیت خودمان را با همّت و شعور خودمان و به یاری نیروهای امنیتیمان تامین کنیم، سادهلوحانه است که منتظر باشیم از بیرون از کشور، برای ما امنیت به ارمغان بیاورند. امنیتی که از بیرون به ارمغان آورده شود، میشود امنیت لیبی، سوریه، افغانستان و قسعلیهذا.
هیچ حکومت و نظامی در دنیا وجود ندارد که مخالفی نداشته باشد. ولی هیچ کشوری در دنیا به اندازهی ایران سربلند، مخالف خارجی ندارد. مخالف داخلی داشتن، هر گز تهدید نیست، بلکه یک فرصت است. فرصتی برای بیان و تکرار مشکلات بنیادین از سوی آنها و توجه و پیگیری برای حل آن مشکلات از سوی نظام. امّا هیچ کشوری به اندازهی ایران قهرمان، مخالف بیشرف خارجی و داخلی ندارد. مخالف بیشرفی که برای رسیدن به هدف شومش از هیچ عمل مذبوحانهای فروگذار نمیکند. مخالف بیشرف، دروغپردازی و افسانهسرایی است که فقط بر روی مشکلات و القاء و ایجاد عقدهی حقارت در بین مردم تمرکز میکند. مخالف با شرف در کنار بیان مشکلات، به کارهای شده نیز اشاره میکند و با ارائه راهکارهایی دلسوزانه برای حل مشکلات سعی میکند بر طبل ناامیدی مردم نکوبد.
حواسمان به قورباغههایِ هفتکشِ شهرهای شلوغ باشد، فردا که شهر خلوت شود، از این قورباغهها و هفتتیرهایشان هیچ اثری نخواهد بود. فقط ما میمانیم و زخم گلولههایشان!
به جای دست به دست هم دادن و تمرکز بر روی مجاهدت و چارهاندیشی برای حل مشکلاتی که گریبان کشور را گرفتهاند، داریم با به جان و روح هم افتادن و ایجاد ناآرامی، چند مشکل دیگر هم به مشکلات کشور اضافه میکنیم. به جای وقت گذاشتن بر روی هزاران اتفاق خوب، تمام وقتمان شده است که غبارروبی از چهرهی خودی، در برابر دروغپردازیها و لجنپراکنیهای بیخودی!
ما ایرانیان غیّور، طوفانهای درجه پنج که شدیدترین نوع طوفانهای جهان هستند را پشت سر گذاشتهایم. این طوفان را نیز به فضل خدای عزیز پشت سر خواهیم گذاشت. امّا باید طوفانها را رصد و تعقیب کرد. باید میزان سرعت، جهت حرکت، قدرت تخریب، طول، عرض و ارتفاع و تمام مختصاتشان را مورد مطالعه و موشکافی قرار دهیم و برای مقابله با طوفانهای بعدی که شاید شدیدتر و مخربتر باشند، خودمان را از قبل آماده و ایمن کنیم.
پیشنهاد میکنم این فیلمها را هم ببینید:
یادداشتهای پیشنهادی نوشته شده از سوی دوستان:
حُسن ختام: