داستانطوری

Queen Viana در داستانطوری!

۸ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه

اشک می‌ریزی و چشمانت چه زیبا می‌شوند!

صفحه‌ی آخر.

حسین دهلوی در داستانطوری!

۸ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه

یک نامه‌ی نَمَکین

کشف نامه‌ای کهنه و کهن

Miranda در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

آرزوی سوفیا

ستاره‌ها هم آرزوهای بزرگی دارند.

علی رضا امینی جزه در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

گرافیتی باورهای بوم ذهن

کانال های ذهنیتی ، برنامه های زمان بندی شده ای را طبق سناریوهای برگرفت...

زلان در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه

چهار _ روزمرگی چهار آدم

روزمره های مامان بزرگ، دوست قدیمی، بچه فامیل و استاد

حسین دهلوی در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

دوست سایه‌نویس من

سایه‌ها همیشه کلیتی هستند که جزئیات در آن‌ها مشخص نیست. هستند و نیستند...

Miranda در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

غروب،شاید پایان.

-"وقتش رسیده که تموم شم . یه جای دیگه دوباره شروع میشم ، درست مثل خورش...

Miranda در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

گل های آفتابگردان

شاید این گل ها ،فرزندان آفتاب بودند ، نبودند ؟

حسین دهلوی در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

عادت‌های عجیب؛ نویسنده‌های عجیب‌تر (4)

بخش چهارم

حسین دهلوی در داستانطوری!

۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

نویسنده‌ی این تیاتر: پوپولیسم

حکایتی از سر بی‌اعصابی