«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
ماهنامه ی وزین(!)دست انداز منتشر شد(شماره ی چهار:تیرماه۹۸)
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
من کیستم از خویش به تنگ آمده ای
دیوانه با خرد به جنگ آمده ای
دوشینه به کوی یار از رشکم کشت
نالیدن پای دل به سنگ آمده ای(شکیبی اصفهانی)
شما دوستان که دنبال کننده مطالب حقیر هستید،همه نوشته هایم را خواندید و نظرهای زیر آنها را نیز از نظر گذراندید.بنابراین هدف از انتشار ماهنامه دست انداز چیزی نیست به جز:
- این که کارهای یک ماهه ام را برنداز و به خودم تذکر دهم که:«به کجا چنین شتابان؟»
- شاید مخاطبی به خاطر دسته بندی منحصر به فردِ(!)ویرگول،قید پستی را از بیخ زده باشد.بنابراین در این ماهنامه،کمی در مورد پست ها توضیح می دهم،بلکه تصمیم مخاطبی،تغییر کند.
- دسته بندی صحیح تر و دقیق تر نوشته ها.
در ماه تیر پانزده مطلب منتشر کردم.هر دو روز،یک مطلب.در این ماه،آمار مطالبم از ابتدای حضورم در ویرگول-تیرماه سال96-تا کنون به 499 مطلب،رسید.این مطالب،در مجموع 24160 و به طور میانگین روزی 779 بازدید داشتند.در ابتدای ماه حدود 639 عزیز مطالبم را دنبال می کردند که در انتهای ماه به 695 نفر رسیدند.
برویم سر اصل مطلب:مطالب را به ترتیب آورده،دسته بندی و گزیده ای از هر کدام را برای شما نقل می کنم. چنانچه نکته خاصی هم بود،ذکر می کنم.تا چه قبول افتد و چه درنظر آید.
ماهنامه دست انداز منتشر شد(شماره سه:خرداد۹۸)
عنوان پست اول هر ماه،از این به بعد عنوان ماهنامه ای است که ماه قبل منتشر شده است.بنابراین پُُست مذکور نیاز به توضیح خاصی ندارد.
چند کلوم حرف خودمونی با ویرگول!
موضوع:درد دل در مورد مشکلات ویرگول.
نکته ی خاص:پر بازدیدترین نوشته ی تیرماه از بین پانزده نوشته.
گزیده:
ویرگول رو یکی از بهترین دوستانم می دونم.برای همین دوست ندارم افول و درجا زدنش رو ببنیم. نوشتن این مطلب هم صرفاً به مصداق این ضرب المثل بود که می گه:«دوست میگه گفتم،دشمن میگه می خواستم بگم!»با همه ی این حرفها:همچنان:از بین تمام علائم نگارشی،ویرگول برایم از همه عزیزتر است!
شباهت عجیب همکارم به شیر آب،البته بعد از قطعی آب!
موضوع:دلنوشته ای طنزآلود در مورد آدم های غرغروی از زیر کار در رو!
گزیده:
یه کاری هم که بهش واگذار می کنی،اولش غر می زنه.موقع انجامش قیل و قال راه می ندازه.عادت داره با سر و صدای زیاد کار کنه تا همه بفمهن که داره شق القمر می کنه.حالا ای کاش کارش رو هم درست انجام می داد و نتیجه داشت.معمولا کاری که بهش می سپاری رو خراب می کنه و مجبور می شی خودت دوباره از نو انجامش بدی...
چرا زور گرانی کاغذ فقط به کتابهای درسی مقطع ابتدایی رسید؟!
موضوع:یک مطلب انتقادی از این که چرا باید برای صرفه جویی در کاغذ،کتابهای مقطع ابتدایی کوچک شوند.
گزیده:
برگه های تبلیغاتی که در ایّام انتخابات چاپ و توزیع می شوند و کف کوچه ها و خیابان ها و در و دیوار شهر را با ژست های کاذب و نچسب افراد،پر می کنند.به طوری که در ایام انتخابات هر کس زمین بخورد خاکی نمی شود. البته این تنها مزیت این برگه های تبلیغاتی است!
موضوع:گفت و گوهای تلخ و شیرین و گاهی عجیبی که ریشه در واقعیت دارند.
گزیده:
- ما همه مون توی یه تیم بازی می کنیم،پس باید حواسمون به تیم باشه!
- این چه تیمیه که ده نفر دیگه باید توی زمین جون بکنند تا آخرش یه نفر بشه آقای گل؟!
گوشه هایی از یک فیلم هرگز ساخته نشده!
موضوع:ایده ی ساخت یک فیلم هیجان انگیز و تخیلی.
گزیده:
چیزی نمی گذرد که در هر خانه ای یک نفر در حال شناسایی منفورترین و محبوب ترین فرد زندگی اش است. خیلی ها تا قبل از این هرگز در مورد منفورترین و محبوب ترین فرد زندگی شان فکر نکرده بودند.از خیلی ها متنفر بودند و خیلی ها را دوست داشتند.پیدا کردن محبوب ترین فرد زندگی این قدر سخت نبود که پیدا کردن یک نفر به عنوان منفورترین،برای این که کار او را بسازی!
موضوع:دلنوشته ای برآمده از یک ماجرای واقعی.
گزیده:
گفتم:«این صدای چیه؟!»گفت:«سطل!» گفتم:«دقیق تر بگو!»گفت:«سطل خالی!»گفتم:«می بینی این سطل تا خالیه صداش در میاد ولی همین که پر می شه،هیچ کس دیگه صداش رو نمی شنوه،پس خواهش می کنم پُر شو ،پُر شو!»
«تفکر قالبی»آفتی که در قضاوت های ما-کم و بیش-وجود دارد!
موضوع:تاثیر خطای شناختی«تفکر قالبی»در قضاوت های ما.
نکته خاص:این مطلب در واکنش به مطلب یکی از دوستان ویرگولی نوشته شد.
گزیده:
معمولاً جمله هایی که از تفکر قالبی ریشه می گیرند،این گونه آغاز می گردند:ایرانی ها...خارجی ها...شمالی... تُرک ها...لُرها...یزدی ها...اصفهانی ها...مردها...زن ها...دخترها...پسرها...سیاه ها...سفیدها...بورها...بانکی ها...سپاهی ها...آخوندها...مذهبی ها...و قس علی هذا.
پیشنهاد تاسیس یک شبکه ی تلویزیونی به نام «میزان»
موضوع:پیشنهادی برای کاهش حجم بالای پرونده های قضایی.
نکته ی خاص:نظرهای زیر این نوشته خیلی متفاوت بود:برخی تایید کردند و برخی گفتند فایده ای ندارد و برخی گفتند باید خراب کرد و از نو ساخت.
گزیده:
این شبکه ی تلویزیونی قادر است با پخش برنامه هایی مانند پخش زنده ی برخی از دادگاهها،برگزاری میزگردهای تحلیلی جالب با حضور روانشناسان،جامعه شناسان و مجرمین و متخلفان و ساخت فیلم ها و سریال های جذاب به حجم انبوهی از مخاطب ویژه دست یابد و در کاهش پرونده های قضایی نیز موثر واقع شود.
موضوع:دلنوشته ای برای کودکان جنگ.
نکته خاص:تنها نوشته ی تیرماه دست انداز بود که به صورت بداهه ی محض نوشته شد و نزد خودش این نوشته از همه ی نوشته های ماه،محبوب تر است.
گزیده:
ای کاش می توانستم همه ی شما را به میوه های خوشمزه ی تابستانی مهمان کنم.مخصوصاً شاه توت و گیلاس و آلبالو.چرا این سه؟تا بعد از خوردن آنها،رنگ های پریده ی صورتتان و لب های خشکیده تان،رنگ دوباره پیدا کند!
نمی توانی یک زندگی را از زندگی دیگر جدا کنی!
موضوع:فیلم «اثر پروانه ای» و کتاب«پنج نفر در بهشت منتظر شما هستند»
نکته ی خاص:به زودی مطلبی مستقل و طولانی در مورد کتاب«پنج نفر در بهشت منتظر شما هستند»منتشر خواهم کرد.
گزیده:
حواسمون باشد:گفتن عبارت های«به تو ربطی نداره» و«دلم می خواد»هر چند گاهی دلمان را خنک می کند ولی باید بدانیم که این عبارت ها خیلی هم صحیح نیستند.چون من و شما هر جای این عالم که باشیم،قصه ی یک داستان واحد رو پیش می بریم.چه بدانیم و چه ندانیم.چه بخواهیم و چه نخواهیم،همه ی ما شخصیت های اصلی یک داستانیم و حوادث یک داستان کاملاً واقعی رو رقم می زنیم.کوچکترین اعمال و رفتار ما در هر گوشه ای از این دنیا،بر روی زندگی خودمان و تمام مردم دنیا اثر می گذارد!
موضوع:فحش دادن زیاد این روزهای خودم و دیگران.
گزیده:
هر آدم عاقل و اهل اخلاقی می داند که فحش دادن،کار پسندیده ای نیست.این وسط روانشناسان کاسه ی داغ تر از آش شده اند و افاضات فرمودند که فحش دادن برای سلامتی روح و جسم مفید است...
دخترهای محجوب حاجی میرزا و...!
موضوع:دو خاطره ی طنزآلود در مورد کسانی که فکر نمی کنیم فحش دادن بلد باشند!
نکته ی خاص:این مطلب در ادامه ی مطلب«خودتی و هفت جدب و آبادت»،و به دنبال نظر یکی از عزیزان نوشته شد.
گزیده:
من که شاهد آن صحنه بودم انگشت حیرت به زبان می گزیدم و چیزی که می دیدم و می شنیدم را نمی توانستم باور کنم.یعنی این ها هم بلد بودند فحش بدهند؟!بلد بودند به کسی پرخاش کنند؟!هر چند به حق!
موضوع:گفت و گوهای تلخ و شیرین و گاهی عجیبی که ریشه در واقعیت دارند.
گزیده:
- آفرین،امروز خونه ی مامان بزرگ،خیلی پسر خوبی بودی!
- آره،مخصوصاً اونجایی که...من رو برد توی زیر زمین...ولی من اصلاً داد نزدم!
این خوشبختی خوشبختی که می گن لامصب چه شکلیه؟!
موضوع:از توهم خوشبختی تا خوشبختی واقعی
نکته ی خاص:محبوب ترین نوشته ی ماه از نظر خوانندگان و همچنین نظربرانگیزترین نوشته ی ماه.
گزیده:
به نظرم این تصاویر نشان دهنده خوشبختی نیستند.اصلاً خوشبختی چیزی نیست که بتوان آن را با دو تا عکس یا فیلم به نمایش گذاشت.جناب مولانا یک بیت زیبایی دارد که شاید آوردن آن در اینجا مرا در رساندن منظورم کمی کمک کند:آن چه تو گنجش توهم میکنی/ز آن توهم گنج را گم میکنی
نکته ی جالب برانگیز:
ببینید ماهنامه ی وزین(!) دست اندز و سایر مطالب وی چه جوری دارد سایت های مختلف را در می نوردند. بدون آنکه روح دست انداز خبر داشته شد.البته تا همین چند روز پیش روحش خبر نداشت.الان هم که خبر دارد،مشکلی با این قضیه ندارد به جز این که از مدیران این سایت ها تقاضا دارد حداقل آدرس دقیق نویسنده ی بینوای ماهنامه یا سایر مطالب را ذکر کنند تا خدای نخواسته از «مختلف»به«متخلف» تغییر نام پیدا نکنند!
حُسن ختام:شعری از اشعار منوچهر جمالی.
بنده با خیلی از باورهای مرحوم جمالی هم نظر و موفق نیستم،ولی این موضوع باعث نمی شود که از شعر خوب ایشان به سادگی بگذرم!
شب هنگام که در کوچه پس کوچههای شهری غریب آواره میگشتم
فریادی بلند شد که:
من آبستن به حقیقتی بزرگم،
و هنگام زائیدن آنست،
هرچه زودتر، مامائی به بالینم بشتابد.
گویا آن کوچه، کوچه مردگان بود،
چون هر دری را کوفتم،
و مامای حقیقت را جستم، که به کمک بشتابد،
از هیچ دری پاسخی نیامد،
تا مردی بدخیم و خشمگین، ناگهان ازدری سر بیرون آورد و گفت:
دراین شهر، کسی حقیقت نمیزاید، که نیاز به مامایش باشد.
و هنگامی خسته و کوفته به بالین او شتافتم،
او مرده بود، هرچند فرزندی بس زیبا زائیده بود.
من از آن شهر، به زاد و بومم بازگشتم،
و پس از چندی خبر یافتم،
که آن حقیقت، یتیم و بی سرپرست،
زنی خشکیده و خمیده شده،
و در کوچه پس کوچههای همان شهر،
برای خوردن و نمردن،روسپی گری میکند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) +
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماهنامه ی دست انداز(شماره ی۹)+یک برنده و یک مسابقه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای بابا!بازم ماهنامه ی دست انداز؟(شماره ی پنج:امرداد۹۸)