سی زونگ·۱۹ ساعت پیشچراغ کم نور من...چراغی که هر شب تو را میخواند اما هرگز نزدیک نمیشود، همیشه آنجاست، اما به تو تعلق ندارد.
علی اکبر افتخار·۱ روز پیشبرف و تنهایی و رد پای عطارسپیدپوش روز برفی را دوست دارم. به کاغذ سپیدی میماند بیخط و نوشته. سپید همچون حس ناب کودکان. مثل دلی که به خشکیدن گلهای شمعدانی یا مرگ کب…
سی زونگ·۲ روز پیشدر آغوشِ شبِ بیپایاندر خلأی بیانتها، در میان ابرهای تیره، باد سردی موهایم را تکان میدهد. مرز میان نور و تاریکی محو شده و جز سیاهی مبهم چیزی نمیبینم.
سی زونگ·۲ روز پیشغروبی در تار و پود زمانهمچو بادی آرام 🌬️ در غروبی پر از خاطرهها، از میان نیزارها 🎋 میگذری و صورتم را نوازش میکنی ...
مینا عباسی·۶ روز پیشچیزی که از دور میدرخشیدهر انسانی، یکبار برای رسیدن به یک نفر دیر میکند، و بعد از آن برای رسیدن به دیگران عجلهای ندارد...
رامان علی پور·۷ روز پیشچگونه باید با سختیهای زندگی روبرو شد؟زندگی مدرن امروزی، مملو از سرعت، تنشهای روزمره و چالشهایی است که گاه فراتر از توان ذهنی و جسمی ما جلوه میکنند. از فشارهای شغلی گرفته تا…