عطا·۲۰ دقیقه پیشمرگ بر زندگی با منترهایی از همه چی. همه چییی... حتی آرزوهای قدیمی و ساختن آرزوهای جدید
حدیثه سادات حسینی·۱ روز پیشاو یک فصل از کتاب بودچانهام را بالا گرفت و در چشمانم خیره شد: «تو مثل کتاب حرف میزنی.»«زیاد به من نزدیک نشو، وگرنه تو را هم در داستانم میآورم.»لبخند زد و یک…
حدیثه سادات حسینی·۵ روز پیشآهای خودم، چطوری؟روزهایی در زندگی هست که هیچ چاره ای جز تنهایی نداری؛ هیچ راهی جز کنار کشیدن نداری. میدانی که هیچ کسی جز خودت در زندگیت نمیماند. تویی و خودت…
حدیثه سادات حسینی·۹ روز پیشیه دسته بادکنک دارم که میخوان بزرگ بشن!ماهی کوچولو، یادته پارسال با چه ذوق و شوقی میخواستم به کسایی که قبلا میشناختم نزدیکتر شم؟ حالا هم خوشحالم و هم بیتفاوت. خوشحال برای نزدیک…