ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه روانکاو - پارت 13 هوا خیلی سرد شده است. پالتوی ضخیمی پوشیده ام. با عجله به داخل ساختمان...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه روانکاو - پارت 12 پاشنه کفش هایم را با کمی احساس اضطراب به زمین کشیدم_صدای خش خش آن کمی...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه روانکاو - پارت 11 دو روز از وقوع قتل گذشته است. هنوز هم اینجا حال و هوای قدیمیش را پیدا...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه روانکاو - پارت 10 پلیس جوان، با ناراحتی روی صندلی چوبی جابهجا شد و مشغول نوازش کردن سبی...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۷ دقیقه روانکاو - پارت 9 چرا راه دور میروی؟! وقوع جنایت در همین نزدیکیست!
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه روانکاو - پارت 8 احساس کوفتی و خستگی می کنم با این حال گرسنگی بیشتر به من فشار می آورد!...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱۲ ماه پیش - خواندن ۵ دقیقه روانکاو - پارت 7 سوز سرمایی که به داخل اتاق وزید، مجبورم کرد تا خود نویسم را روی میز بگ...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه روانکاو - پارت 6 با ناراحتی الگو را روی پارچه می کشیدم.بدون شک می توانم بگویم یکی از بر...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه روانکاو - پارت 5 ساعت پنج و نیم را نشان می داد. تقریباً آماده بودم. سردرگم به اتاقم رفت...
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜 در چرند و پرند ۱ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه روانکاو - پارت 4 نامه ای که در دستم بود را مچاله کردم و روی میز انداختم. امروز در کل رو...