واگویه وار / حسام الدین نظام·۲۵ روز پیشواگویه یازدهم " واگویه فراموشی "اکنون کجاست؟ چه میکند؟ کسی که فراموشش کردهام...
Mani·۱ ماه پیشروزِ نامبارک..درست در همین روز کنارم بودی..یادم است که بدون اطلاع قبلی آمدی پیشم..با دسته گلی جلوی درایستاده بودی ولبخندی بر لبانِ همچون انارت بود...با ن…
fatemeh ghasemi·۱ ماه پیشدوباره، در میان شلوغی کارسر صبحی یکهو زدم زیر گریه. توی محل کار، پشت میز، وقتی وسط نوشتن چند مطلب مهم بودم تا سریع برسانم به جلسه. عین مادر مردههای بیچاره شده بودم…
واگویه وار / حسام الدین نظام·۱ ماه پیش...چشماش ... چشماش...آذر رسید. فقط سی روز از پاییز مونده. این روزها انگار همهچیز داره میره به سمت خاموشی. از صبح زود تا حالا، تو جزئیات پروژههام غرق بودم، ام…
نیلوفرثانی·۱ ماه پیشمگر طاقت آدمی چقدر است؟!شبیه کسی شدهام که در برهوتی که تا چشم کار میکند از آبادی و آدمی خبری نیست، سرگردان است...تو دوری و من دستهایم هر چه می کارد، خار است و م…
Shina☁️·۱ ماه پیشکاش توهم دوستم داشتی:))دلم تنگ میشه خیلی تنگ میشه نباید بشه اما خوب میشهکاش حداقل میتونستم دوباره ببینمت بهت بگم دوست دارم بهت بگم تو واقعا ادم خوبی نیستیتو خیلی…