G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان کوتاه: «آنچه هستیم»گاهی از خودمان تصویری داریم که با تصویر دیگری از ما، کهکشان ها فاصله دارد. گاهی باید از دریچه چشم دیگری خودمان را تماشا کنیم.
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت آخر»اسم من مه لقاس. اما...در خواب میشنوم که نامم چیز دیگری است. مادلین...
G.0.l.a.k·۵ سال پیشداستان ادامه دار: «آینه های رنگی قسمت نهم»مه لقاء نامی بود که در این زندگی مادرم به من داد. ولی روزگاری نامم مادلین بود. و یادم میاید که مادرم چگونه در دریاچه سبزرنگ، خفه ام کرد...