آیما شیخ·۱ روز پیشتالار مجلل❄️🌨️حال که دارم این متن را مینویسم:دنیای بیرون، در یک لحظه به تالاری مجلل بدل شده است. یک چشمم خیره به رقصِ دانههای درشت برف است که با وقار ف…
ناصراعظمی :نویسنده·۲ روز پیششب یلداشب یلدا🍁🍁«تنها کنار کرسی نشستهام؛ امشب شب یلداست.انار ترکخوردهای را نصف میکنم و سفره قرمز میشود.انار شیرین است، ولی خاطرههایش تلخ.…
طوبا وطنخواه·۲ روز پیشدختری با روبان آبیدختری با روبان آبیدخترک در غیاب پدرش و بدون اجازه مادرش به بهانهی خرید خردهریزی چند ساعتی از خانه بیرون زده بود، شانزده سالش شده بود و ما…
Echona·۳ روز پیشگل سر صورتیبا سرعت در اتوبان میراند.دستش بیوقفه روی بوق بود. عجله داشت؛ میخواست به جایی برسد ، اما کجا؟ خودش هم نمیدانست.صدایشان هنوز در گوشش میپ…
محمدعلی میلانی صدر·۴ روز پیشخیابان «سنآلیا» بدون قهوه هم تلخ است!تقریبا ۲۲ روز و ۴ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۱۲ ثانیه از آخرین باری که خیابون « سنآلیا » رو قدم زدم میگذره، معمولا بعد از کار قهوه میخورم و بعد ا…
محمد امین نجفی·۴ روز پیشسگ بروشبی در روستای محل تولد پدر و مادرم از مسجد روستا به خانه سی متری خودمان میرفتم . آن شب پروانه های زیادی به سوی روستا هجوم آورده بودند . روس…
پیمان مهرآذر·۵ روز پیش«میمها؛ بانوی تصحیحالملوک و پلانگتون عاشق»«داستان: میمها دختری بود که عشق را نه با ضربان قلب، که با غلط املایی میسنجید.»
✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه·۵ روز پیش«یک اتفاقِ ساده و هزار خاطرهی پیچیده»خورشید به میان آسمان رسیده بود و با تمام قدرت میتابید. پومیدور زیر سایهبان مغازهاش، روی چهارپایهی چوبی و کوتاهی نشسته بود و مگسهایی را…