Masoume Sheykhzade·۶ ماه پیشبهرام یا معین، در کوچهی تفهااین اولین نوشتهی امسال من است. یادم رفته قبلا چطور غرق میشدم روی ورقها و مینوشتم و میخواندم و کیف دنیا را میبردم.البته خودمانیم؛ همچی…
هستی سیف·۶ ماه پیشروز ۳کوههای ورزقانپرده اول۲ روز پیش که قصد کردم روزمره بنویسم، هرگز فکرش را نمیکردم که یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر در ۳۰ روزی که پیشرو دارم،…
هستی سیف·۶ ماه پیشروز ۲بچه پشمالویی به نام کنجدپرده اولندارم. حوصله نوشتن را میگویم.پرده دومبه خودم قول دادهام بنویسم. نه از آن نوشتنهای فاخر که آخرش به جایزه…
هستی سیف·۶ ماه پیشروز ۱سایههاروز ۱پرده اولآفتاب میافتد روی صورتم. «وای...دیر شد.» گوشی را از زیر پتوی گلوله شده میکشم بیرون. ۸ صبح است...«قرار بود ۶ منو بیدار…
محمد عبدالهی·۱ سال پیشآشنایی با ویرگولاز ظهر پای سیستم بودم و هوا تاریک شده بود که با خستگی به مهندس گفتم چرا من وبلاگ ندارم؟ میخوام جایی باشه که بتونم بنویسم و با افراد جدیدی…
مروارید زندیچی·۳ سال پیشماگها و خاطرههاآیا به نظر شما ماگ خیلی کادوی شخصی و صمیمانهای نیست؟ البته فکر میکنم تا حد زیادی به اینکه کارکرد ماگ در زندگی شما چی باشه هم برمیگرده. ب…
سارای·۴ سال پیشصدای تقتق کیبورد میادهوا بد نیست، آفتاب نیست و بجاش یکم ابر و باده و غبار دائمی تهران. تعطیل رسمیه و آدمهای توی محیط کار کمتر از همیشهان. صبح خودمو با شیمیای…