jodi·۶ سال پیشبالاخره صبح شد....اون شب عین جهنم بود... خود جهنم بود... نمیدونم چقدر طول کشید تا صبح شه... نمیدونم دختر پسره کجابودن... عین کابوس بود... و هنوزم هست...تا صبح نخوابیدم لباس عوض کردم و لباسهای خیسم رو روی میز و صندلی ها اویزون کردم خشک شنمنتظر چی بودم؟ برم جلوتر که باز بیوفتم تو دردسر؟ یا باید برمیگشتم خونه برمیگشتم ایران...
jodi·۶ سال پیششب اول باتومی 02دیروقت بود بلند شدم دنبال دختر و پسره گشتم نبودن حدس زدم برگشته باشن خونه، اروم اروم و و قدم زنان رفتم سمت خونه، نمیدونم چرا انرژی منفی تمام وجودم رو گرفته بود دوست داشتم برمیگشتم تفلیس، در زدم کسی جواب نداد دستگیره رو چرخوندم و درو باز کردم تاریک بود رفتم داخل و چراغ رو روشن کردم، بچه ها نبودن، یه دست رخت خواب رو برداشتم و کنار دیوار پهن کردم، میز دونفره رو کشیدم وسط...
jodi·۶ سال پیششب اول باتومی 01الان که اینو مینویسم یعنی سالمم و زنده... ولی تجربه وحشتناک و درداوری بود... اگه میدونین تو روحیه اتون اثر میذاره ادامه رو نخونید و فقط برام خوشحال باشین که زنده ام و از دردسر بزرگی نجات پیدا کردم...اتاقی که بهمون دادن فکر کنم ۹ متری بود دو دست رختخواب داشت و چندتا ظرف و یه میز دونفره با چهارتا صندلی، یه طرفشم دیوار کشیده بودن و اونطرف...
jodi·۶ سال پیشبه سمت باتومیتاریخ رفتنم معلوم شد حدودا دو ماه تفلیس بودم و بالاخره روز موعود رسید حقوقم رو از دفتر گرفتم، کارامو کردم اتاق رو تحویل دادم لباسهام که اکثرا نو بودن و حتی یه بارم نپوشیده بودم دادم به همون دختر ایرانی که اتاقش کنار اتاقم بود، با...
jodi·۶ سال پیشاز تفلیس به باتومیبا تماسی که با من گرفتن قرار شد برم دریاچه ی لاک پشت و منتظر شم تا بیاین پیشم و توجیه شم که باید چه اقداماتی انجام شهرفتم سر قرار وجودم پر از حس های متضاد و متناقض بود... دو نفر بودن اون پسر ایرانی با یه پسر گرجی که جثه و اندام بزرگی داشت قدش خیلی بلندتر از پسر ایرانی بود موههای سرش کم بود و صورتش بی روح...
jodi·۶ سال پیشدوماه زندگی در تفلیس 04دو هفته ای طول کشید تا بهم زنگ بزنن... تمام این دو هفته تو برزخ بودم... از گوشه و کنار میشنیدم چقدر قاچاقی رفتن سخت و خطرناکه... این حماقت من عجیب بود.. عجیب...توی نت میگشتم درباره قاچاقی رفتن و تم...
jodi·۶ سال پیشدوماه زندگی در تفلیس - 03بالاخره صبح شد و من با تنی خسته و روحی داغون بیدار شدم زنگ زدم به دفتر و گفتم مریضم نمیتونم بیام گفتن تا ظهر بمون خونه ولی سعی کن ظهر بیای مشتری زیاد داریم.تو تختم بودم تا ساعت ده که گوشیم زنگ خورد...
jodi·۶ سال پیشدوماه زندگی در تفلیس - 02هفته ی دوم کارم بود که کم کم شروع کردم گشتن دنبال قاچاقچی و کسی که بتونه منو از مرز رد کنه و برسونه منو به یونان که ازونجا بتونم برسونم خودمو به آلمان... کشور رویاهاممیگن جوینده یابنده است درسته! یه نفر رو با پس و جو پیدا کردم که کارش قاچاقی رد کرد بود، شماره تلفنش رو گرفتم و گرفتن این شماره تلفن برام 60 لار آب خورد ولی چاره ای نبود پول...
jodi·۶ سال پیشدو ماه زندگی در تفلیس -01چند روزی گذشت از بودنم توی تفلیس که شروع کردم دنبال کار گشتن، با وضعیت مالی که داشتم نمیتونستم مدت طولانی اینجا بمونم و دلیلی برای موندن هم نداشتم، اواخر فروردین اومده بودم تفلیس و هوا عالی بود و تا چشم کار میکرد توریست ایرانی همه جا دیده میشد.چندتا شرکت ایرانی بودن که به فارسی نوشته بودن مشاور املاک و اقامت رفتم باشون حرف زدم و در نهای...
jodi·۶ سال پیشهفته اول...رسیدم هتل راننده غریب گیرم اورد به جای 40 لاری ازم 70 لاری گرفت! خسته بودم و ترسیده، پاهام جون نداشت ولی این تازه شروع مسیر بود، اتاق گرفتم و با همون لباسها افتادم رو تخت به سقف خیره شدم، داشتم فکر میکردم... به اینکه من الان اینجا چی کار میکنم؟ به مسیر نامعلوم روبروم، به تنهایی و اینکه ایا درست اومدم یا نه؟