محسن خطیبی·۳ سال پیشامیدمردی مسن با عصا بالای پله های باریک و درازی که به بالا خانه منتهی میشد ایستاده بود، مدتها پیش بعد از تصادف، عصا لازم شده بود و به اجبار جوش…
محسن خطیبی·۳ سال پیششب بیداری تاریخ عجب مزخرف عجیبیست. امروز مطمن شدم هرچه هست بیشتر از گوشه ای از حقیقت نیست و تکه هاییست که پیروزمندان پشت تریبون ها فریاد زدند و نه…
محسن خطیبی·۳ سال پیشخداحافظیقاب عکس با لبخند حک شده بر لبی که جز با خنده برای من باز نمیشد بالا گرفته شده و چهره های خموده و پیچیده در سیاهی لباسها و صدای لا اله الا ا…
محسن خطیبی·۳ سال پیشکارمندیدر ورودی یک نفر با طب سنج لیزری، ژست جنگ ستارگان گرفته بود و رفت و آمدها را زیر نظر داشت، طبت را میگرفت و با اشاره دستان دستکش پوشیده ش اجا…
محسن خطیبی·۳ سال پیشچند ضلعیکاش میشد همیشه مثل ماشین تایپی باشم که پا در آورده و قدم میزند و هرچی میبیند مینویسد و راه ارتباطی کل دنیایش همان کلید های تق تقی کیبوردش…
محسن خطیبی·۳ سال پیشساحل آخراتفاق نامعلوم آرامش قسمت ساحلی جزیره را از بین برده بود، دسته دسته میگوها به آنجا می آمدند و بر تعداد آنها اضافه میشد، خسته و حتی زخمی و آس…
محسن خطیبی·۴ سال پیشمن و جمعیت امام علیبارداری یا بار داری؟قسمت قبلی از شناسایی و چیزهایی که داشتم تازه تجربشون میکردم گفتم، از بمباران افکارم و فکرهایی که داشتم و...چشم باز کردم…
محسن خطیبی·۴ سال پیشمن و جمعیت امام علیگم شدن یا پیدا شدنقسمت قبلی از حضور در اولین خانه برای شناسایی و فشار گرمای هوا به اضافه روزه بهمون رو گفتم و حالا داشتیم سمت خیابان اصلی ح…
محسن خطیبی·۴ سال پیشمن و جمعیت امام علی(ع)اولین تجربهقسمت قبل گفتم که به طرز مسخره ای رفتیم برای شناسایی و رسیدیم پیش ابوسعید...حین صحبتهاش از سختی های زندگی و خانه و زندگی از دست ر…