سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۷ دقیقه·۴ ماه پیش

فقط به خاطر "یک تکه نان" ...

کارگردان فیلم کمال تبریزی ست که از او آثاری چون فیلم مارمولک که خیلی خوب است را دیده ام و فیلم همیشه پای یک زن در میان است. البته لیلی با من است را هم ازو دیده ام. کارهایش جایزه بگیر و عجیب مخاطب پسند است.

داستان بر می گردد به معجزه ای که در یک روستا اتفاق افتاده و مردم از روستاهای اطراف فوج فوج دارند می روند که به محل معجزه برسند. حالا معجزه چیست؟ اینکه کسی که سواد نداشته رفته توی امامزاده و آنجا بر اثر معجزه ای قرآن را حفظ شده و مدام قرآن میخواند. حالا پاسگاه سرهنگ و ماموری را فرستاده تا کربلایی که حافظ قرآن است را ببرند در روستای مورد نظر و ایشان چک کند که این بنده ی خدا راست می گوید یا نه.

فضای داستان جالب است. کارگردان کادرهای خوبی بسته. در راه کربلایی می بیند مردم دارند می روند به سمت برزکوه و هر گروهی مریضی به همراه دارد تا مگر فرجی شود. مردمند دیگر. می گویند برویم شاید ما هم گیر و گرفتاری هایمان حل شد. به آن بنده خدا عنایتی شده ، ما هم شاید صدقه سر آن فرد مورد فیض خدا قرار بگیریم. از کسانی که درون حرم امام رضا خادمند شنیده ام که گاهی کسی که شفا می گیرد را سریع در می بریمش چه بسا که مردم حجوم می آورند به فرد و لباس هایش را به عنوان تبرک تکه پاره میکنند و خودش را هم ممکن است تکه تکه کنند. همین است دیگر. نزدیک به ضریح مگر چه خبر است؟ آنجا هم غوغایی ست که خدا می داند. من مشهدی ام ولی جرات نزدیک شدن به ضریح را دارم مگر؟ چنان می پرند و چنگ می اندازند که آدم باید فقط باید مواظب جانش باشد.

یادم می آید یک دفعه یکی از خادمان آمد و دست پیرمردی را گذاشت توی دستم. بنده ی خدا یک تکه گوشت از روی سرش کنده شده بود. می گفت رفته بودم دست بزنم به ضریح چنگ انداختند به سرم ک یک قلوه کنده شد و افتادم زیر دست و پا و قس علی هذا. خلاصه با پیرمرد تا دم در صحن رفتم و خیالم که راحت شد حالش خوب است با او خداحافظی کردم و رفتم.

حال کربلایی عازم مکه است و همه ش غر غر می کند. یعنی یک شخصیتی که باید خیلی خوب باشد. اینطور است. همه ش دنبال پیچاندن درخواستی که ازش شده است. با برادرش قهر است و برادرزاده هایش که می آیند دنبالش تا ببرندش پیش برادر که در بستر مرگ است شکوه و شکایت میکند. البته واقعیت همین است و ما که معصوم نیستیم؟ اگر کسی در حقمان ظلم کند نمی دانم میتوانیم ببخشیم یا نه. جای دیگر این سرباز که یکم برای خودش می شنگد و ساده است را سرهنگ میسپارد به این کربلایی و ایشان هم بر می دارد با موتوری می رود که کارهایم مانده. بعد نیمه راه عذاب وجدان می گیرد و بر می گردد که این سرباز امانت بود دست ما.

سرباز ولی روحیات جالبی دارد و بانمک است. به جزئیات توجه می کند. توی حال و هوای خودش است. وقتی هم گم می شود و راهش را گم می کند همیشه رضا کیانیان هر بار در گریمی و قامتی سر راهش پیدا میشود و او را راهنمایی میکند. جایی پیرمرد کفن هایی که دستش امانت است را در ماشین جیپ پاسگاه جا می گذارد و وقتی می آید می بیند که کسی رویش امضا زده. به پسرک سرباز می گوید تو این کار را کردی؟ پسرک میگوید مگر نمی گویند چهل مومن باید امضا کنند. خب من هم امضا کردم. کربلایی حسابی عصبانی می شود و سر پسر داد میزند. ولی خب رفته رفته می بیند این پسر همچین آدم کمی هم نیست. توی مسیر هم مدام خبرهایی از برزکوه می آید. یکی شفا پیدا کرده. ریتم داستان تند میشود.

حال بگذارید کل فیلم را لو ندهم برایتان. فیلم خوبی بود. دوستش داشتم و برخی جاها اشک از چشمانم جاری شد. باشد که شما هم دوستش داشته باشید و من را دعا کنید ..

پی نوشت1: حالا این تعطیلی ها و سرماخوردگی فرصتی شده تا فیلم هایی که دانلود کرده ام ببینم. ولی خب جذاب تر از دیدن فیلم شاید قسمت جمع بندی و معرفی اش باشد ..

پی نوشت2: دیشب یک عاشقانه ی هنگ کنگی دیدم که بعد ازین فیلم میروم سراغ معرفی آن یکی.

پی نوشت3: این روزا مشهد مال زائره. معمولا نمیرم سمت حرم. ولی شاید رفتم. وقتی میرم به یاد دوستان هستم و براشون دعا میکنم.

پی نوشت4: دوستان ویرگولی زیاد توی یادم هستن. برای برخی ویژه دعا میکنم. برای برخی عمومی .. بله کنکوری های عزیزی اینجا هم عمومی و تخصصی داریم

پی نوشت 5: ..........................................

شما پر کنید جای خالی رو

پی نوشت6: خیلی ها معنی صمیمیت رو نمیدونن. برای همین زیاد نزدیک نمیشم به هر کسی. چرا؟ چون خیلی از افراد صمیمی که میشن مرزهارو رد میکنن. بی احترامی میکنن. شوخی های ناشایست میکنن. آخرشم میگن شوخی کردیم بی جنبه. در صورتی که آدم وقتی با کسی صمیمی میشه بیشتر باید حواسش جمع باشه تا دوستش رو ناراحت نکنه. یک تئاتری دیدم چند تا دوست بودن به رفیقمون میگفتن میمون.. اینم ناراحت میشد ولی برای اینکه از جمع نرونش و نگن بهش بی جنبه چیزی نمی‌گفت و خود خوری میکرد.

پی نوشت 7: آسانسور زیرگذر کوثر به سمت جلال آل احمد خراب شده بود. حالا اینجا چون نزدیک بیمارستان فارابی هست خیلی ها برای تردد مشکل پیدا میکنن اگر آسانسور خراب باشه. پیرمردا و پیرزنارو میدیدی با مشقت و سختی میامدن پایین یا میرفتن بالا. زنگ زدم شماره گزارش مشکلات شهری شهرداری مشهد. بهشون گزارش دادم که شرایط اینطوریه. اینام پیامک دادن که یک قطعه ش نیست اسانسور، تا دو هفته دیگه درست میشه. یک ماهی خراب بود خلاصه.

یک جا خیلی دلم سوخت که یک بنده خدایی با ویلچر .ازین برقیا، از سمت کوثر که آسانسورش درست بود اومد سمت جلال که آسانسورش خراب بود و گیر کرد. فکر کنین یک راهی رو کلی طی کنی آخرش بخوری به بن بست. یک پیرمرد دیگه هم اونجا بود که بهش گفتم من پیگیری کردم اینجوری گفتن. اون بنده خدا هم سر درد دلش باز شد که من سوئد که بودم اونجا خیلی اهمیت میدن به افرادی که ناتوانی دارن و این حرفا. یکم درد دل کرد. همراهیش کردم. به حرفاش گوش کردم. تو بحث مشارکت کردم و با خداحافظی ای گرم از هم جدا شدیم.

خیلی خوبه آدم بشنوه دیگران رو. مخصوصا کسایی که سنشون زیاده.خب نیاز دارن به حرف زدن. نیاز دارن به شنیده شدن. نیاز دارن به توجه.

پی نوشت 8: چهارشنبه شهادت امام رضا جانم هست. انشاالله بتونم برم اون طرفا و دعا کنم از طرفتون ..

پی نوشت 9: تا اینجا اومدین یک صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان بفرستین ..

پی نوشت 10: معتادم کردین به پی نوشت. صدای شگ اومد یاد این افتادم. انقدری که سگاشون رو دوس دارن بعضیا بچه اگر داشتن بهش نمی رسیدن. چه سمیه راه افتاده. سگ اندازه دایناسور. اونم کیا ازین سگا دوس دارن؟ دخترای جوون. دختره ای هست از تو کوچه ما رد میشه گاهی دو تا سگ گنده هم ، قلاده هاشون رو دستش میگیره. هر کدوم ازین سگا هم قد من ... خیلی گنده و ترسناکن. چی بگم والا.

ننه ت خوب بابات خوب برو یک سرگرمی دیگه پیدا کن. باز خوبه اسلام انقدر گفته سگ نجسه. تو زندگیتون راه ندین. با هم هم لقمه نشین. ملت با سگشون از ظرف هم غذا می خورن. همه چی رو شریک میشن تو زندگیشون. اصلا خیلی سم شده شرایط. حالا جرات داری بگی به کسی که امنیت روانی نداریم وقتی سگاتون رو میبینیم؟

سگ حیوان بدی نیست. ما از دور بهشون احترام میذاریم. خیلی هم با وفا و با معرفت. ولی جاش تو خونه و کوچه و خیابون نیست. جاش تو گله ست ،، تو باغ و اینجور جاهاست.

پی نوشت 11: پست قبلیم رو بخونین، هنوز لایک و کامنت کافی نگرفته. دستتون درد نکنه.

پست قبلیم

پی نوشت 12: خوبه انقدر زود به زود پست میزارم؟

پی نوشت 13: با تشکر ویژه ازونایی که رمان هام رو میخونن و کامنت میزارن. این دوستان کنار اسمشون یک ستاره طلایی بزرگ هست. دمشون گرم!

راستی این اسنپ نوشت رو حتما بخونید:

داستان راننده ی سیاست مدار و زن چموشش

12شهریور1403

این هارو هم دوست داشتین بخونین، گلچین کردم براتون از تو نوشته هام :

رمان پدر عشق بسوزد

روزی که بروسلی پادشاه خرها را نجات داد

دیگر دوستت ندارم

لیلای بی شرف و برادران بی عرضه اش، سینمای ایران گامی به سوی نابودی خانواده، شهسوار+چند اسنپ نوشت

جدول جادویی « یک روز-یک نفر-یک جا-یک کار » برای نویسنده ها

درونگرا یا برونگرا؟ مساله این است

5-انسان_های_هم_فرکانس

بنویسید کیش بخوانید آنتالیا:(سفرنامه)

رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر

داستان جالب زندگی راننده اسنپ تهرانی(کلید اسرار-قسمت اول)

زن قمی-اسنپ نوشت (کلید اسرار-قسمت دوم)

راننده ی اسنپ میلیون دلاری

راننده ی اضافه وزن دار(چاق) و آرزوهای درازش

آقای مجرد

راننده ی فراری (اسنپ نوشت)



سینمای ایرانجلال آل احمدفیلممعرفی فیلم
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید