پستهای مرتبط با داستان کوتاه تعداد کل پستها: ۴۴ سایر پستها با این تگ در ویرگول مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه معجزه حبیب از صبح زود که به اداره مالیات آمدم، کلافه و سرگردان از این اتاق به آن... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه زخم سوخته ظهر روز جمعه بود. در آن هوای خرماپزون آبادان، با سلمان و عماد رفتیم پا... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه ملاقات کوتاه داشتم از سر کار برمیگشتم که متوجه شدم مغازه کتابفروشی جدیدی، در محله... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه مسافر لندن پیچ رادیو را به هر سمتی میچرخاند تا که برنامه مورد علاقهاش را بشنود... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه لحظهی غیر منتظره - " آخه به توام میگن شوهر، خیر سرم گفتم شوهرم خیاطه، دیگه واسم پیراهن... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه چابک دست آموز لنگر انگاری که کنگر خورده بود و از ساحل خیس جدا نمیشد. قایق سید جمال... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه سوالات بیپاسخ ۰۶:۱۰قهوهاش سرد شده بود، غرق در بوی کاغذهای کاهی و متنهای دستنخورده... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه گذرگاه انتظار خورشید بر دهات مسلط شده بود، جادهها ساکت بودند.ابرها خودسرانه از آسما... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه بارلیچ بیگانه سرمای استخوان شِکن ساحل بارلیچ، همیشه برای مردمان شهرهای دیگر، یک پدی... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه زبان سرخ با داد و فریادهایی که منشا آن را نمیدانستم، یکمرتبه مثل آدمهای جنز... ‹ 1 2 3 4 5 ›
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه معجزه حبیب از صبح زود که به اداره مالیات آمدم، کلافه و سرگردان از این اتاق به آن...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه زخم سوخته ظهر روز جمعه بود. در آن هوای خرماپزون آبادان، با سلمان و عماد رفتیم پا...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه ملاقات کوتاه داشتم از سر کار برمیگشتم که متوجه شدم مغازه کتابفروشی جدیدی، در محله...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه مسافر لندن پیچ رادیو را به هر سمتی میچرخاند تا که برنامه مورد علاقهاش را بشنود...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه لحظهی غیر منتظره - " آخه به توام میگن شوهر، خیر سرم گفتم شوهرم خیاطه، دیگه واسم پیراهن...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه چابک دست آموز لنگر انگاری که کنگر خورده بود و از ساحل خیس جدا نمیشد. قایق سید جمال...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه سوالات بیپاسخ ۰۶:۱۰قهوهاش سرد شده بود، غرق در بوی کاغذهای کاهی و متنهای دستنخورده...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه گذرگاه انتظار خورشید بر دهات مسلط شده بود، جادهها ساکت بودند.ابرها خودسرانه از آسما...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه بارلیچ بیگانه سرمای استخوان شِکن ساحل بارلیچ، همیشه برای مردمان شهرهای دیگر، یک پدی...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه زبان سرخ با داد و فریادهایی که منشا آن را نمیدانستم، یکمرتبه مثل آدمهای جنز...