پستهای مرتبط با داستان کوتاه تعداد کل پستها: ۴۴ سایر پستها با این تگ در ویرگول مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه یــک اشـــتباه بــزرگ سکوت وهم انگیزی برقرار شد، تنها شخصی که زنده بود و در حالت شوکه، پاهای... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه زنــدگی ســبز هنگام تماشای بازی بچهها، روی پلههای سیمانی نشسته بودم. سیمان در بعضی... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه خوابگردِ بیجان به محض اینکه کوبهای محکمی به سینهام خورد، شروع به لرزیدن کردم و با د... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ممارستِ بیکاری تنها صحنهای که به یاد دارم، لحظهای بود که پدرم به سرعت میگمیگ به من... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه علاج بیموقع دکتر ماساچی ، سرمست از اکتشاف جهانیاش ، سر از پا نمیشناخت و مانند رو... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه زمــین همــیشه تنــهاست تقریباً بیست سال پیش بود که برای اولین بار، سوارِ سفینهِ فضایی شدم. آ... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ۰۳:۰۴ با صدای چند ضربه به شیشه از خواب بیدار شدم، اول فکر کرد صدا از پنجره م... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بیراهه فرشید با بیقراری منتظر بود که ماهان از راه برسد، دانههای درشت عرق... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه ملاقات ناتمام جلوی پیرمرد چند قرص و یک لیوان آب بود. داشت از پنجره غروب خورشید را نظ... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه "دیدار یک فرشته " همیشه عشق را به تعویق نندازید ... ‹ 1 2 3 4 5 ›
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه یــک اشـــتباه بــزرگ سکوت وهم انگیزی برقرار شد، تنها شخصی که زنده بود و در حالت شوکه، پاهای...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه زنــدگی ســبز هنگام تماشای بازی بچهها، روی پلههای سیمانی نشسته بودم. سیمان در بعضی...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه خوابگردِ بیجان به محض اینکه کوبهای محکمی به سینهام خورد، شروع به لرزیدن کردم و با د...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ممارستِ بیکاری تنها صحنهای که به یاد دارم، لحظهای بود که پدرم به سرعت میگمیگ به من...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه علاج بیموقع دکتر ماساچی ، سرمست از اکتشاف جهانیاش ، سر از پا نمیشناخت و مانند رو...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه زمــین همــیشه تنــهاست تقریباً بیست سال پیش بود که برای اولین بار، سوارِ سفینهِ فضایی شدم. آ...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ۰۳:۰۴ با صدای چند ضربه به شیشه از خواب بیدار شدم، اول فکر کرد صدا از پنجره م...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بیراهه فرشید با بیقراری منتظر بود که ماهان از راه برسد، دانههای درشت عرق...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه ملاقات ناتمام جلوی پیرمرد چند قرص و یک لیوان آب بود. داشت از پنجره غروب خورشید را نظ...