پستهای مرتبط با داستان کوتاه تعداد کل پستها: ۲۲ سایر پستها با این تگ در ویرگول 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ اول؛ خانه و مترو راستی شیشهی پنجره هم عرق کرده است. الان باید با انگشت روی سطحِ سرد و... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | گربهای که تمام فلافلهای شهر را خورد فلافل را که خورد، دیدم که پیکرش را روی زمین رها کرد و با زبان، کفِ پنج... پروکسیما در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه راهنمای شمارش جوجه! پاییز شروع شد؟ (یک داستان) 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بعدازظهرِ سگی عزیزجان به جانِ خودت من در آن گرما نمیخواستم از خانه بیرون بیایم. اما... پروکسیما در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه لالایی داستانی از.... Azadovski در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه بهمن شاید تمرینی برای داستان نویسی کوتاه :) امید عسکری گلستانی در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه نیمکتهای خالی آقای معلم همانطور که .... مهدی بردبار در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه داستان کوتاه "پیشبینی چند روز بارانی" لباس می پوشم. کوله پشتی ام را روی شانه ام می اندازم، گوشی و سیگار و فن... پروکسیما در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه آتش بازی در خانه شیطان داستانی با داغی تمام Sara Najarbashi در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۱۲ دقیقه چندمتر متقال داستان کوتاه ‹ 1 2 3 ›
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ اول؛ خانه و مترو راستی شیشهی پنجره هم عرق کرده است. الان باید با انگشت روی سطحِ سرد و...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | گربهای که تمام فلافلهای شهر را خورد فلافل را که خورد، دیدم که پیکرش را روی زمین رها کرد و با زبان، کفِ پنج...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بعدازظهرِ سگی عزیزجان به جانِ خودت من در آن گرما نمیخواستم از خانه بیرون بیایم. اما...
امید عسکری گلستانی در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه نیمکتهای خالی آقای معلم همانطور که ....
مهدی بردبار در دال مثل داستان ۴ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه داستان کوتاه "پیشبینی چند روز بارانی" لباس می پوشم. کوله پشتی ام را روی شانه ام می اندازم، گوشی و سیگار و فن...