'Salarovski' آقای (سابقاً) راوی پستهای 'Salarovski' در انتشارات دال مثل داستان سایر پستها در ویرگول 'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۲۱ دقیقه داستان | برادرِ مرگ در آن لحظه هیچکاری نمیتوانستم بکنم. دقیقاً هیچکاری. حتی پلک هم به س... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان | انگشتهای بلوری، سیگارهای چوبی دستاش بود. اولین چیزی که ازش دیدم؛ وقتی که واستاده بودم وسط اتوبوس و م... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان | بیخوابی بیخوابی به کلهام زده است. مثل خرسی که یک زمستانِ تمام را بالای درختی... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | عودِ عید ما امسال ماهیِ قرمز نگرفتیم. چه میگویم؟ حتی سفرۀ هفتسین هم پهن نکردی... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۸ دقیقه داستان | آینههای بیهوا آینههای ناگهان، آینههای روبهرو، آینههای بیهوا. 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ سوم؛ نویسندۀ دیوانه و معلمِ لعنتی میگن یه بار توی رستوران براش یه سوپی میارن که فکر کرده فقط از سبزیجات... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ دوم؛ مدرسه آخه قیافه رو ببین! قشنگ پیداست سی سال تو هاگوارتز معجونسازی تدریس می... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ اول؛ خانه و مترو راستی شیشهی پنجره هم عرق کرده است. الان باید با انگشت روی سطحِ سرد و... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | گربهای که تمام فلافلهای شهر را خورد فلافل را که خورد، دیدم که پیکرش را روی زمین رها کرد و با زبان، کفِ پنج... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بعدازظهرِ سگی عزیزجان به جانِ خودت من در آن گرما نمیخواستم از خانه بیرون بیایم. اما... ‹ 1 2 ›
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۲۱ دقیقه داستان | برادرِ مرگ در آن لحظه هیچکاری نمیتوانستم بکنم. دقیقاً هیچکاری. حتی پلک هم به س...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان | انگشتهای بلوری، سیگارهای چوبی دستاش بود. اولین چیزی که ازش دیدم؛ وقتی که واستاده بودم وسط اتوبوس و م...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان | بیخوابی بیخوابی به کلهام زده است. مثل خرسی که یک زمستانِ تمام را بالای درختی...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | عودِ عید ما امسال ماهیِ قرمز نگرفتیم. چه میگویم؟ حتی سفرۀ هفتسین هم پهن نکردی...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۸ دقیقه داستان | آینههای بیهوا آینههای ناگهان، آینههای روبهرو، آینههای بیهوا.
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ سوم؛ نویسندۀ دیوانه و معلمِ لعنتی میگن یه بار توی رستوران براش یه سوپی میارن که فکر کرده فقط از سبزیجات...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ دوم؛ مدرسه آخه قیافه رو ببین! قشنگ پیداست سی سال تو هاگوارتز معجونسازی تدریس می...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ اول؛ خانه و مترو راستی شیشهی پنجره هم عرق کرده است. الان باید با انگشت روی سطحِ سرد و...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | گربهای که تمام فلافلهای شهر را خورد فلافل را که خورد، دیدم که پیکرش را روی زمین رها کرد و با زبان، کفِ پنج...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه بعدازظهرِ سگی عزیزجان به جانِ خودت من در آن گرما نمیخواستم از خانه بیرون بیایم. اما...