الن :)·۱۰ روز پیشتو ...تورا در پاره ای از تنم نه ، تورا در تمام جانم یافتم ..در صبح های نا آرام و بد خلقی های همیشگی ام ، درست در آن صبحی که با فکر تو خواب از سرم…
M.sadat·۲۳ روز پیشلبخندِ خاموش.هجوم خاطرات، صدای رعد، دلتنگی، دلتنگی، دلتنگی.... آشناست. پدیدهای با نام "بغض" چنان راه گلویت را سد میکند؛ که گویی از ابتدا توان تکلم ندا…
نورا·۲ ماه پیشخاطره فرشته ای در قلب منقطرههای باران بر پنجره میکوبیدند، گویی همنوا با قلبم که در تپشی نامنظم، یادآور روزی بود که آسمان، فرشتهای را به آغوش کشید. امروز، سومین…
Mahshid·۳ ماه پیششعر های ابتهاج...در دل شبهای تیره و سرد، شعرهای هوشنگ ابتهاج، به مانند زخمهایی عمیق، بر روح خستهام نشستهاند. هر بیتش، گویی فریادی خاموش است، که در…
آرش دارابیان·۳ ماه پیشآغوش را کاش میشد فرستاد...این نوشته ادامه ای ست بر یک عکس از کانال کم نظیر صدعیها،
گیسو·۳ ماه پیشگندمازش پرسید روز رو بیشتر دوست داری یا شب. گفت روز رو چون خورشید تو آسمونه و نورش دنیا رو روشن میکنه و شب رو چون نور وجودت تاریکیها رو از ب…
زانا کوردستانی·۴ ماه پیشترجمهی شعرهایی از سارا پشتیوانترجمهی چند شعر از خانم "#سارا_پشتیوان" توسط #زانا_کوردستانی(۱)هنوز هم از تاریکی میترسم ولی تو دیگر از ترسهای من نمیترسی!هنوز هم دلتنگی…
ئاریان·۴ ماه پیشآغوش، بغلچه چیزی باعث شده نوشته ام درباره آغوش باشد؟شاید اینبار از میخواهم از چیزی بنویسم که به شدت به آن احتیاج دارم و به همان اندازه بی بهره ام از…