رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۳ روز پیشعشق معصومانه - قسمت هفتمسروناز خیلی وقتها میترسید که اتفاقی برای حمید بیفته غافل از اینکه جزر و مدهای این عشق هنوز اتفاق نیفتاده بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۵ روز پیشعشق معصومانه - قسمت پنجمعشق معصومانه سروناز و حمید پر از شگفتی بود. یه زندگی رویایی برای این دو کبوتر عاشق...
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۴ روز پیشعشق معصومانه - قسمت چهارمبیماری حمید داشت بهتر میشد... عشق معصومانه داشت به زیبایی پیش میرفت و تولد حمید نزدیک بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۶ روز پیشعشق معصومانه - قسمت سوماعتماد...ترسی که سروناز هر لحظه توی زندگیش داشت. سروناز از همه ضربه خورده بود...تنها کسی که کنارش از هیچی نگران نبود و نمیترسید، حمید بود.
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۶ روز پیشعشق معصومانه - قسمت دومو عشق معصومانه در همین روزها در حال اوج گرفتن بود...
رویا سادات حسنیدرنشر آرامش·۱۷ روز پیشعشق معصومانه - قسمت اولتوی تختش نشسته بود و مثل هر شب خوابش نمیبرد. ذهنش درگیر گذشته بود و یه اتفاق همه چیز رو براش مرور کرد...
میرزا صارم·۲۲ روز پیششب...یوم بیست و ششم ذیالقعده، اوضاع مطبعه به راه نیست، دخل و خرجمان به هم نمیرسد، دل و دماغش هم نمانده البته که نمرهای دربیاورم، اخبار مملکت…
روشَنا·۱ ماه پیشفروشی نیستاز جلوی مغازهای رد میشدم، چشمم به کلاه زیبایی افتاد که روی سر مانکن بود. یک کلاه شاپو سفید که با ظرافت روی آن نقوشی زییا نقاشی شده بود و…