CrazyMind·۴ سال پیشزمینِ منآنجا که طبیعت توقف میکند، هنر آغاز میشود آن که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را میشناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.»…
CrazyMind·۴ سال پیشزِ مثل زمینچیزی از زمین باقی نمانده؛ نه پونه ای، نه بابونه ای، نه دلخوشی به اطلسی و بهاری شکفته. زمین، در نیمه راه خویش، به زانو درآمده است؛ لباس خاکی…
یادداشت های یک دختر معمولی 2·۴ سال پیشچند خطی دلنوشته!کاش دخترکی نوجوان بودم و سودای عشقی خام در سرم بود، شب را با یاد چشمان معشوقکی سپری می کردم و روزهایم را امید دیدنش پر می کرد.با دیدنش قلب…
احمد سبحانی·۵ سال پیشبنزین و تروریست هاهمیشه پس از یک اتفاق تلخ عده ای هستند که تلخی را افزایش دهند. عده ای هستند که نمک روی زخم بریزند. عده ای هستند که نابودت کنند.زمانی در گفت…