غریبه| doyle·۳ ماه پیشنجات دهنده یا قاتلی در آیینه؟خود را در خانه ای پوشالی به آتش کشیده بودم. من خود را در اقیانسی از سیاهی ها غرق کرده بودم.
غریبه| doyleدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۸ ماه پیشمامان من سال ها می شود که گریه نکرده ام!زندگی مگر این جریان آشفته اجباری نیست مامان؟
غریبه| doyle·۹ ماه پیشادامه دهنده و ادامه دهنده...ادامه دادن و تلاش کردن تنها چیزیه که برامون باقی مانده.
غریبه| doyleدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۹ ماه پیشحالا یار که هستی؟نامه به زنی که همیشه قسمتی از من خواهد ماند.
غریبه| doyleدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۹ ماه پیشنبود چشم هایت خاکسترم می کنداو نجات دهنده نیست. او نقطه ای خاموش در ژرف افکار خاک شده ام است که با نفرت به من زل می زند.
غریبه| doyleدرشبنامههایِ زنانه·۲ سال پیشکابوس شب کریسمسرفتن؛جدایی؛نبودن؛ قول های بی ثمر و باز هم آوازی غمگین تر...