آمارها متفاوت است تا مرگ پانزده نفر از هموطنان عزیزمان به علّت خوردن قارچ های سمّی را با گوشهای خودم از رادیو شنیدم.البته تا جایی که بنده اطلاع دارم چند نفری هم به ضرب پیوند کبد زنده مانده اند ولی نزدیک به هزار نفر نیز به علّت سمّ موجود در این قارچ ها و از دست دادن کبد و یا کلیّه دارند با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.
نام علمی این قارچ کشنده، Amanita Virusa است که در اروپا به «فرشته تباهی»یا destroying angel شهرت دارد.این قارچ سم آماتوکسین و فالوتوکسین داشته و «آلفا آمینیتین» موجود در آن بسیار سریع کبد و کلیه را تخریب کرده و بیمار تنها با پیوند کبد و بعضاً کلیه قادر به ادامه حیات خواهد بود.
امّا بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم این قارچ نحیف و زیبا یک تنه توانست در نه استان کشور ما فاجعه آفرین شود و جان بسیاری را به خطر بیندازد.
گرسنگی را سیاه نمایی محض فرض کنیم و بر روی آن خط بطلان بکشیم و از روی سفیدنمایی و خوش بینی محض فرض کنیم که تمام کسانی که این قارچ را مصرف کردند از سر خوشی و برای خوشگذرانی بوده است.
امّا جای خالی اطلاع رسانی به موقع و قبل از رویش این قارچ ها از سوی شبکه های استانی و یا شبکه های سراسری تلویزیون را چگونه می توان کتمان کرد.آیا اطلاع رسانی دقیق و به موقع از سوی کارشناسان،نمی توانست جلوی این فاجعه دردناک را بگیرد.
اگر به جای پخش ده باره اخبار حال خراب کن تجاوز کشیشی به یک دختر بچه در ناکجا آباد یا پخش مکرّر خبر تهوع آور رسوایی های جنسی ترامپ یا پخش حجم انبوه پیامهای بازرگانی عذاب آور از تلویزیون،کمی از زمان این رسانه به اصطلاح ملّی را به اطلاع رسانی به ملّت اختصاص می دادیم آیا باز هم وضع به همین منوال پیش می رفت؟
تنها چیزی که از رسانه تذکر داده می شود پرهیز از خوردن قارچهای فلّه ای و خرید قارچ های بسته بندی شده دارای مجوزهای سازمان غذا و داروی وزارت بهداشت است.امّا آیا می دانید همین اطلاع رسانی کلّی باعث ضرر و زیان فراوان تولید کنندگان خرد و کلان قارچ های صنعتی و صد در صد غیر سمّی نیز شد که قارچ های خود را به صورت فلّه ای می فروختند؟آیا می دانید همین اطلاع رسانی ناقص باعث شد فروش قارچهای غیر سمّی از سوی آدمهای گرفتاری که در زیرزمین خانه شان به تولید قارچ می پرداختند و خرج چند سر عائله را در می آوردند نیز پنجاه درصد کاهش پیدا کرده است؟
یک نکته شرمندانه:
شرمنده نمی خواستم حالتون رو بد کنم.ولی بعضی مواقع نمی توانم سکوت کنم.هر چند می دانم فریادم هم به جای خاصّی نمی رسد.ولی از باب درد و دل هم که شده دست به کیبورد می شوم و به شما زحمت می دهم.و به قول یزدی های عزیز«بگی و بد باشی بعض اینه که نگی و خر باشی!»؛بعض اینه:بهتر از اینه
معرفی مطالبی که از اول هفته نوشتم(به ترتیب):
«آیا ما برای کود شدن خلق شده ایم؟!»
«جعبه کمک های ثانویه در غروب آفتاب برجام(طنز)!»
«حال خوب با تماشای آثار ولادیمیر کاش»:این یکی جزء چالش "حال خوبتو با من تقسیم کن"هم است.
یکی نمی خواد به من بگه چته؟مگه بیکاری اینقدر می نویسی؟!
معرفی مطالبی که در بیست روز اخیر در چالش «حال خوبتو با من تقسیم کن» شرکت کردند.(به ترتیب از جدیدترین:حیف است اگر نخوانید از حقیر گفتن از شما هم نشنفتن!):
«حال من با تو خوبِ خوب است (نون والقلم ومایسطرون)»
«تسلیها و خوشیهایتان را از کجا میآورید؟»
«آدما هر کدومشون یه جوری حالشون خوب می شه!»
«دستکاریهای من در زندگی (۱)»
«رمان نبرد: همراه با انقلابیون آمریکای لاتین»
«دل و دماغ را کناری بگذار و تکانی بخور»
«جادوگر»
«حال خوب تو از من، حال خوب من از تو»
و برای خواندن بقیه به پُست زیر سر بزنید:
«چالش حال خوبتو با من تقسیم کن و معرفی برترین ها تا این لحظه»