یکی از اساسی ترین پایه های نظریه تکامل جانداران یا فرگشت "انتخاب طبیعی" است. همانطور که همه ما بارها از تکامل گرایان شنیده ایم انتخاب طبیعی عبارت است از افزایش شانس بقای آن دسته از اعضای یک گونه که سازگاری بیشتری با محیط اطرافشان داشته باشند، و تبعاً کاهش شانس بقای اعضای کمتر سازگار با محیط. داروین می گوید شما برای اینکه نظریه تکامل انواع را درک کنید لازم نیست به جنگلهای دوردست سفر کنید، می توانید تکامل را در باغچه خانه خودتان ببینید. او مرغ و خروسها و حیوانات اهلی که در آن زمان در باغچه های خانه های مردم وجود داشت را مثال می زند و ادامه می دهد: در طی هزاران سال کشاورزان و دامپروران مرغها یا دامهایی که فربه تر بودند یا بیشتر تخم مرغ یا شیر تولید می کردند را انتخاب می کردند و آنها را تکثیر می نمودند، تا اینکه شاهدیم نسل فعلی این جانداران خیلی بیشتر از اجداد اولیه شان گوشت، تخم مرغ یا شیر تولید می کند. او می افزاید، همین کاری که دامپروران در طی هزاران سال انجام داده اند را طبیعت در طی میلیونها سال انجام داده است و به واسطه تغییرات بسیار کوچک قادر شده است انواع مختلفی از گونه های جانوری و گیاهی را ایجاد کند.
اما طبیعت تفاوت بنیادینی با باغچه خانه داروین دارد! داروین فقط دو گزینه برای اعضای یک گونه قائل است. بقاء، یا انقراض. اما انتخابهای طبیعت هرگز در این دو گزینه فوق خلاصه نمی شود، از بین صدها مثالی که می توان برای نقض گزاره فوق مطرح کرد، به چند مورد اشاره خواهم کرد.
تکامل گرایان می گویند حیوانات خشکی، دارای نیای آبزی هستند. به عبارت دیگر نیای این حیوانات یک "ماهی" بوده است. آنها می گویند ماهی مذکور در ابتدا با باله هایش مقدر کمی از آب دریا بیرون می آمده است و چندین میلیون سال هم در دریا و هم در ساحل زندگی می کرده است و به تدریج باله ها تبدیل به پا و آبشش ها تبدیل به شش شده است. حال سوال اینجاست، اگر فرض کنیم که برخی اعضای آن گونه ماهی که از آب بیرون آمده اند می توانستند به غذاهای کنار ساحل دسترسی داشته باشند و اینگونه انتخاب طبیعی به آنها کمک کرده است، چه دلیلی وجود که فکر کنیم ماهی هایی که هنوز در دریا مانده بودند چاره ای نداشتند جز اینکه منقرض شوند؟! اصولا محیط خشکی و محیط دریا بسیار متفاوت هستند و ماهی های بیرون آمده از دریا محیطی متفاوت از ماهی های درون دریا را تجربه می کنند، پس انتخاب طبیعی در اینجا هرگز نمی تواند ماهی های درون دریا را منقرض کند.
مثال دوم زرافه ها هستند. گردن بلند زرافه ها یکی از نشانه های تکامل جانداران شمرده شده است. فرض کنید اجداد زرافه های امروزی گردن کوتاهی در حد گورخر یا غزال داشته اند و طی یک جهش، گردن بعضی از آنها بلندتر شده است. تکامل گرایان می گویند چون آنها به غذای بیشتری دسترسی داشته اند، باقی مانده اند و آنهایی که گردن کوتاه تری داشته اند منقرض شده اند. سوال اینجاست، گورخرها، گوزنهای وحشی و غزالها همگی گردن کوتاه دارند و از غذاهای مشابهی تغذیه می کنند و هنوز هم وجود دارند، چه لزومی دارد که زرافه های گردن کوتاه منقرض شوند؟! در ادامه خواهیم دید که اصولا این اتفاق نیافتاده است:
بله زرافه های گردن کوتاه منقرض نشده اند. انتخاب طبیعی، کار نکرده است!
مثالهای متعدد دیگری از عدم انقراض گونه ها به واسطه انتخاب طبیعی را می توان بیان کرد. مثلا ما در قطب شمال، خرس، خرگوش، روباه و ... قطبی داریم و همگی این جانداران همنژادهای غیر قطبی نیز دارند. آیا بقای خرس قطبی که از نژاد خرس قهوه ای است، به معنای انقراض خرس قهوه ای است؟! یا بقای خرگوش قطبی به معنای انقراض خرگوش معمولی است؟!
طبیعت از باغچه خانه داروین بی نهایت پیچیده تر است، و لزومی ندارد که بقای یک عضو از یک گونه به معنای انقراض عضوی دیگر باشد. در واقع انقراض گونه ها در اثر رویدادهای طبیعی، مانند تغییرات شدید در اتمسفر زمین، اتفاق افتاده است، نه تکامل داروینی.
به عبارت دیگر، اگر نظریه تکامل جانداران صحت می داشت، ما امروز باید کل(یا بخش عمده ای از) شجره نامه فرگشت را به صورت زنده می داشتیم، نه اینکه آنها را در فسیلها جستجو کنیم.
لینک همه قسمتهای این مطلب
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 -10-11-12-13- 14 - 15 - 16 - 17 - 18 - 19 - 20 - 21 -22