فرضیه تکامل یا فرگشت جانداران اصولا در اذهان به معنای انشعاب انواع گونه های مختلف گیاهان و حیوانات از اجداد مشترک است. در واقع تکامل گرایان این نوع از تکامل را "تکامل کلان" می نامند. مثلا تکامل انسان از نیای مشترکش با شامپانزه، یک نوع از تکامل کلان است. اما تکامل گرایان برای اثبات نظریه خود از مفهومی دیگر به نام "تکامل خرد" استفاده می کنند. یک مثال از تکامل خرد تغییر رنگ در نژادهای مختلف انسان است.
اگر پای سخن یک تکامل گرا بنشینید، حتما مثالهای متعددی از تکامل خرد را به شما خواهد گفت و تکامل کلان را تداوم تکامل خرد قلمداد خواهد کرد. آنها همانند داروین اینکه کشاورزان و دامداران طی قرنها توانسته اند دامهای فربه تر و قوی تر و محصولات کشاورزی پربارتری را به دست آورده اند را دلیلی برای امکان پذیر بودن انشعاب گونه های مختلف جانداران از یکدیگر می دانند. تکامل گرایان خواهند گفت، این تغییرات جزئی و آهسته در طی میلیونها سال باعث تغییرات اساسی خواهد شد. مثلا یک جانور درنده خشکی زی را تبدیل به نهنگ امروزی می کند.
اما تکامل جزئی پدیده ای ملموس، و تا حدی آزمایش پذیر است. مثلاً در نسلهای مختلف باکتری ها تغییراتی نسبتا سریع رخ می دهد و می تواند گواه تکامل جزئی باشد. یا اینکه می دانیم بسیاری از انواع میکروبها در مقابل داروها مقاوم می شوند. حتی با وجود اینکه بین نژادهای انسانی قرابت ژنتیکی بسیار زیادی وجود دارد، اما رنگهای پوست متنوعی دارند.
اما تکامل گرایان سعی دارند تغییرات عظیمی که در تکامل کلان مطرح می کنند، از جمله ایجاد اندامها و رفتارهای مختلف، را نیز با استفاده از تکامل خرد توجیه کنند. با این وجود تکامل خرد و تکامل کلان تفاوتهای اساسی دارند که نمی توان آنها را در یک ساختار مدنظر قرار داد. تکامل کلان مستلزم تغییر همزمان اندام و رفتار است. فرض کنیم نوعی موش می خواهد به صورت خفاش تکامل یابد. قرار است دست این جانور تبدیل به یک بال (البته با پوست و نه با پر) شود. در این مثال باید تغییرات بزرگی در استخوانها، رگها، پوست، عضلات، عصبها آن هم به صورت همزمان رخ دهد. حتی اگر چندین جهش رخ دهد، و همه این تغییرات پیچیده در اندامها به صورت همزمان رخ دهد، اما رفتار متناسب با این اندام جدید رخ ندهد این اندام هیچ فایده ای برای جانور نخواهد داشت. اهمیت تغییر رفتار متناسب با اندام جدید را می توان با مثال رباتی که برای انجام وظایف محول شده نیاز دارد که برنامه نویسی شود می توان درک کرد. در واقع همانطور که یک ربات برای حرکت یا برداشتن چیزی نیاز به برنامه نویسی مفصلی دارد، یک موش برای اینکه با بالهای خفاشی بتواند پرواز کند نیاز به برنامه نویسی بسیار بسیار پیچیده و دشواری برای تنظیم فعالیتهای مختلف ده ها عضله مختلف با زمانبندی دقیق، تنظیم سرعت تنفس، و فشار خون در اندامهای مختلف دارد. بدون رفتار پرواز، اندام پرواز فلج است. و طبیعی است این اندام نه تنها مزیتی برای جاندار نیست، بلکه نقطه ضعفی نیز است. عقل می گوید روند توسعه اندامها در تکامل کلان الزاما مستلزم این است که اندام مذکور طی مدتی بسیار طولانی تکامل پیدا کند. این یعنی تا اندام مذکور از همه لحاظ کامل نشود بلا استفاده خواهد بود و خودش نقطه ضعفی برای جاندار است. اینجاست که تکامل کلان به بنبست بر می خورد. تغییرات اندک در موجودات برای سازگاری با محیط (مانند تغییر رنگ پوست، یا مو) نیازمند ناقص ماندن یک عضو از بدن جاندار نیست. در واقع تکامل خرد بلافاصله در انتخاب طبیعی جاندار تاثیر مثبت می گذارد. اما تکامل کلان نیازمند توسعه یک اندام ناقص آنهم طی میلیونها سال است و عقل چنین امری را رد می کند.
لینک همه قسمتهای این مطلب
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 -10-11-12-13- 14 - 15 - 16 - 17 - 18 - 19 - 20 - 21 -22