نامه صد و بیست و شش ( من ادایی نیستم ) عزیز دلم سلام این نامه رو از سر کارم برات مینویسم. فکر کنم اولین باره که دارم اینکارو میکنم. اونم کله ی سحر ساعت شش و نیم صبحچون دلم میخوا…
ناآشنا ترین آشنا این نوشته، از هرچیزی واقعی تره و ریشه درون سرگذشت یه فرد داره، تنها خواهشی که دارم اینکه بدون صبر و حوصله نخونیدش و ساده ازش نگذرید :)
قهرمان من💛 تو قهرمان زندگی من بودی.....مگر چقدر قدرتمند بودی که به تنهایی دنیایم را پر نور و رنگ کردی؟....
درخت زیتون از خون سیراب شد... تو، کودکِ پریشانِ دیروز و آرامش یافتهی امروز، لبخندت را به یاد می آورم؛ همان لبخندی که بر روی یک سنگ حک شده است. چهره ای که در گذشته ای نز…