پشت میز های خالی! -به چه چیز فکر میکنی؟گذشته.-مثل همیشه؟مثل همیشه-دنبال چه چیزی میگردی؟خاطرات.-مگر تمام نشدهاند.یاد آوری تلخی ها را میپسندی؟[پکی به سیگار…
پیاله فروشی... ޏ آنوژ جان، جانِس، چند وقتی هست که بیخبر ماندهام از تو و خانه، سرحدات دست قشون اوروس است و نامهها مرسول نمیشود، نمیدانم دستخطی فرستاد…
میپرم از خواب خواب میبینم خونهی منی. خوابت برده و دارم نگاهت میکنم. نفسات کوتاه و آرومه و از قفسهی سینهت خون داره نشت میکنه به روتختی سفید. میدونم…
نامه ای برای تو. این نامه برای توعه،شاید یک روزی که دیگه من هم نباشم،اتفاقی ببینیش و بخونیش.دوست دارم بدونی من قبل از اینکه ببینمت،عاشق روحت شدم.قصد عاشقی ک…