نامۀ دوم: دژاوو دیروز عصر که از شرکت بیرون آمدم، تصمیم گرفتم پیاده به جلسۀ تراپی بروم. بله، دوباره جلساتم را از سر گرفتهام تا دچار فروپاشی نشوم. حوصلۀ هند…
برای او ... و چگونه از چیزی بترسم؟ حال آنکه چون زمانِ ترس فرا رسد «تو» امنیتی... مطمئنا دلیلی ندارد که دل نگران نبودت باشم ،اما هستم دلیلی ندارد که ب…
بیخبران حیرانند... جهانگیرخان، قربان سرتان، این سومین نامه است که مرسول میشود و هیچ پاسخی از جنابتان دریافت نمیگردد، "چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی"،…
نامۀ اول: عاشقی در رها کردن است بیا دیگر موقع شروع نامهها با هم سلام و احوالپرسی نکنیم. ما که با هم از این حرفها نداشتیم. مرا هم که میشناسی، در قید و بند تعارفات معمول…
محال است که کسی درک کند:)🌱 - مگه نگفته بودی دیگه یروزم از پیشم نمیری ؟مگه نگفته بودی جونت وصله به جونم؟مگه نگفته بودی صدام آرامشِ روح و جانِتِ؟پس چرا برنمیگردی؟لامصب…
تو... تو بخون دوست دارم...وقتی میگم مراقب خودت باش ،تو بخون دوست دارموقتی میگم صبحت بخیر تو بخون دوست دارم وقتی میگم چشاتو اذیت نکن پشت گوشی تو ب…
دزدی که پاسبان شد سلام بانوسلام به ابرهای پربار و بارانزای پیشانی بلندتان.پنجرهها همه خیسند اما از صدای نگاه و عطر "آهو فراموشکار کن " نفسهایتان خبری نیست.پ…