پستهای مرتبط با حال خوبتو با من تقسیم کن تعداد کل پستها: ۳۰ سایر پستها با این تگ در ویرگول 'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان | انگشتهای بلوری، سیگارهای چوبی دستاش بود. اولین چیزی که ازش دیدم؛ وقتی که واستاده بودم وسط اتوبوس و م... Dast Andaz در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه دختری که خیابان را بند آورد! ?? به نظر من دنبال شوهر میگردد. بهش بگویید من حاضرم بگیرمش! Dast Andaz در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه لذّت خلسه با مولانا، ☀️ و ? وصف لذّت خلسهای خوش و روحنواز در قطار متروی کرج-تهران. 'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان | بیخوابی بیخوابی به کلهام زده است. مثل خرسی که یک زمستانِ تمام را بالای درختی... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | عودِ عید ما امسال ماهیِ قرمز نگرفتیم. چه میگویم؟ حتی سفرۀ هفتسین هم پهن نکردی... صحرا در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۴ دقیقه هستی نیست شده (6) سرخ سرخ. صحرا در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه هستی نیست شده (5) ونک ذات الریه گرفته؟! maral abbasi در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه با کی قدم بزنم؟ اون روز تنها بودم نزدیک نهار بود و باید یه فکری به حال نهار میکردم.درح... 'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۸ دقیقه داستان | آینههای بیهوا آینههای ناگهان، آینههای روبهرو، آینههای بیهوا. صحرا در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه هستی نیست شده (4) من باید چی کار می کردم؟ ‹ 1 2 3 ›
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان | انگشتهای بلوری، سیگارهای چوبی دستاش بود. اولین چیزی که ازش دیدم؛ وقتی که واستاده بودم وسط اتوبوس و م...
Dast Andaz در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه دختری که خیابان را بند آورد! ?? به نظر من دنبال شوهر میگردد. بهش بگویید من حاضرم بگیرمش!
Dast Andaz در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه لذّت خلسه با مولانا، ☀️ و ? وصف لذّت خلسهای خوش و روحنواز در قطار متروی کرج-تهران.
'Salarovski' در دال مثل داستان ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان | بیخوابی بیخوابی به کلهام زده است. مثل خرسی که یک زمستانِ تمام را بالای درختی...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۶ دقیقه داستان | عودِ عید ما امسال ماهیِ قرمز نگرفتیم. چه میگویم؟ حتی سفرۀ هفتسین هم پهن نکردی...
maral abbasi در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه با کی قدم بزنم؟ اون روز تنها بودم نزدیک نهار بود و باید یه فکری به حال نهار میکردم.درح...
'Salarovski' در دال مثل داستان ۳ سال پیش - خواندن ۱۸ دقیقه داستان | آینههای بیهوا آینههای ناگهان، آینههای روبهرو، آینههای بیهوا.