الهه گلکار·۳ ماه پیشمعلم امیر و بازیامیرحسین اول مهر بعد از اینکه از مدرسه آمد خیلی هيجان زده بود.تو آغوشم آمد و گفت:《 مامان من امروز برنده شدم.》_گفتم: 《برنده؟ تو چه مساب…
Amir Nemat·۳ ماه پیشقصد این خانم کارفرما چه بود۳ هفته پیش یعنی ۷ شهریور ۱۴۰۳ برای کلینیکی در پونک رزومه مدیر اجرایی فرستادم کارفرما در واتس آپ هماهنگی جلسه رو کرد اما ار همان اول فهمیدم…
بهار·۳ ماه پیشاهالی ساختمان گلها (دوست مهشید،شب مهمانی )نگین خانم دوست مهشید خانم از اتوبوس پیاده شد ومستقیم به سمت خانه مهشید خانم رفت به ساختمان گلها رسید و آیفون مهلا خانم را زد مهلا خانم نگین…
بهار·۴ ماه پیشاهالی ساختمان گلهاهدیه خانم وآ قا احسان به همراه هستی دخترشون واحد بالایی رو اجاره کردن...
سمیه·۴ ماه پیشیا رزاق ببخش به انها که محتاجندامروز اول صبح با امیر پسر بزرگ رفته بودم یه فروشگاه زنجیره ای بزرگ. موقع حساب کردن اقلامی که خریده بودیم. متوجه شدم پرسنل فروشگاه عین فیلم…
Hanieh shahba·۴ ماه پیشدنياي ارام#پارت هشتاد و ششپدرام =پيمان داداش از تو بعيد بود اين حركاتپيمان =ميدوني چيه گاهي بايد سخت شد مثل سنگ گاهي بايد كور شد تا بتوني طاقت بياري بين اين همه گرگي…