ریحانه برفر·۳ سال پیشپایان شیرینکتم رو از روی تخت برمی دارم ومقابل آینه قدی کمد می ایستم یقه پراهن سفیدم رو کمی صاف می کنم و یه نگاه خریدارانه به خودم می اندازم ،دستی میان…
ریحانه برفر·۳ سال پیشباز گشت دوبارهماهرخ شیر آب را بست .در حالی که دستانش را با لباس چین دار بلندش خشک می کرد سمت در حیاط رفت . در را تا نیمه باز نشده بود ،که صدای یاالله…
ریحانه برفر·۳ سال پیشکژال #پارت دوم(کژال)جسم و روحم زیر رگبار مشت و لگد های پدر بی جان وبی حس شده بود.نمیدانم،شاید حقم بود،واو حق داشت.گیسوان بلندم در میان مشتش پیچ می خورد و…
ریحانه برفر·۳ سال پیشکژالحلیمه درحالی که چادرش را از کمرش باز میکرد سمت مش حیدر که تازه از راه رسیده بود رفت و خودش را به گریه زد ودر مقابل چشمان متعجب مش حیدر خودش…
ریحانه برفر·۳ سال پیشقتل در نیمه شبساعت یک و چهل دقیقه نیمه شب بود.ومن خسته از یک روز پرکار ،قدم های بلندم را سمت اتاق ۲۰۶داشتم،دلم می خواست هرچه زودتر پرونده پیگیری پارتی ن…
ریحانه برفردرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشکنیز عمارتبعداز فوت پدر و مادرم،منم شدم آواره،چون بچه بودم و تا کنون هیچ خبری از اقوام پدری و مادری نداشتم،منو به بهزیستی بردن تا سه چهارسال اونجا بو…
ریحانه برفر·۳ سال پیشنامه ای به مادرمآخرین نامه به مادرم(شخصیت داستان دختری هستش که بعداز جدایی،پدرومادرشزیر سلطه همسر پدرش لیلا ،درد هاو حسرت های زیادی روپشت سر گذاشته ،وحالا…
ریحانه برفردرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشطلسم شدهبرخورد محکم در به دیوار وحشت زده رو برمی گردانمبا دیدن داداشسعید که باوجود ریش های صورتش ،چهرش قرمز وسرخ شده بود.به دلشوره می افتم و .چادر…
ریحانه برفردرکتاب باز·۳ سال پیشملیکاآخه با چشم و دستهای بسته چه کار خاصی میشه کرد،چند دقیقه بعد ماشین توقف کرد ،و درب صندلی کمک راننده و سمت راستم هم زمان باز شد و بازوم توصت…
ریحانه برفردرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشکابوس#پارت بیست و یکمسعی کردم خودم رو خیلی آروم وریلکس نشون بدم تا ترس رو از خودم دور کنمبا یه حرکت سریع دستم رو از بین پنجه هاش بیرون کشیدم وگفتم چی از جونم می…