جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ سوم؛ نویسندۀ دیوانه و معلمِ لعنتی میگن یه بار توی رستوران براش یه سوپی میارن که فکر کرده فقط از سبزیجات تهیه شده و گوشت نداره. ولی گویا توش آبِ گوشت هم بوده.بعد جناب تا قاش…
جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ دوم؛ مدرسه آخه قیافه رو ببین! قشنگ پیداست سی سال تو هاگوارتز معجونسازی تدریس میکرده!
یادداشتی دربارۀ فیلم «قهرمان» | مسیحای مصلوبِ فرهادی قهرمانِ دیروز، همان دشمنِ امروز و مطرودِ فردا ست.
آه و اَمان از چشمانت و خدا حفظ کند سفیدبرفی را! که هر چه در جنگل گشت، نتوانست بلوطی در خورِ چشمانِ تو بیابد...
🏝 سفرنامۀ قشم | نجواهایی از میانِ آبهای خلیجِ فارس به نظرم هیچچیز بدتر این نیست که وسط دریا، آنهم تنهای تنها، رها و آواره شوی. از همۀ ترسها ترسناکتر است. حتی اگر...
جزئیاتِ سازندۀ زندگیِ آقای دانشآموز | برگِ اول؛ خانه و مترو راستی شیشهی پنجره هم عرق کرده است. الان باید با انگشت روی سطحِ سرد و نیمهخیسِ آن شکلکی بکشم.
که منِ دلشده این رَه نه به خود میپویم... همین روزها بود، دقیقا یک سالِ پیش، که نمیدانستم باید خودم را برای سفری اودیسهوار و سرگیجهآور در این سرزمینِ لایتناهی...
تأملی در کتاب «سفر به انتهای شب» | شورشِ «سِلین» علیه انسان! «سفر به انتهای شب بهترین کتابی ست که در دو هزار سال گذشته نوشته شده است.»
سفر به انتهای شب هر چیزی از زمانش که بگذرد، دیگر گذشته است. باید رهایش کنی. بعضی چیزها عنصرِ زمانمندیِ پررنگتری دارند. یعنی حساسیتِ بیشتری به زمان دارند…