نامه_چهلونهم✉️: و تویی که هر لحظه دلم را شکستی از خبر ندادنت، بی توجهی هایت و نگاه نکردن هایت! همه اینهارا هنوز به خاطر دارم. و حال تو، بترس از روزی که من…
ظاهری آرام، درونی آشفته امروزم اتفاقی داشتم یه متنی رو میخوندم که، یدفعه یاد تو افتادم.چند سال گذشت به نظرت؟!نمیدونی؟!اشکالی نداره! فکر کنم تو عادت کردی به این فرا…
بسمل میکنم این عشق را من آن ابرم که میخواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دل تنگم غریب این در و دشت نمیداند کجا سر میگذاردبه اعماق دلم رنگ رخی نیستبه رو افتاد…
نامۀ واپسین در گوشۀ سلول نشستهام و ناگزیر و ناچار، برای تو مینویسم. مجبورم. میدانی که، من همیشه تا مجبور به انجامِ یک کاری نمیشدم، ممکن نبود انجامش
آخرین حرف🌷 نمیدونستم روز ۱۸ دی ۱۴۰۲ ، آخرین روز و آخرین صحبتامون باشه!که اگه میدونستم تا خود صبح باهات حرف میزدم.انقدر میگفتم و میگفتم و میگفتم تا حرف…