چند کلامی برای انتشارات «نامهای به تو که نمیخوانی» نامهها گاهی نوشته میشوند در خواهش خوانده شدن. در تمنای نیمنگاهی که آرزو داری به آن واژههای یتیم انداخته شود. نامههایی که اگر خوانده نشو…
در هیاهوی شهر رهگذرانی با هزاران خط فکریِ پراکنده، تنگاتنگ یکدیگر در پی مقصدی؛گاه نامعلوم،خطوط سفیدِ ردای خاکستریِ زمینِ گدازهْ محور را طی میکنند؛اما هر…
نامههایی در دوری_ قسمت دوم سلام عزیز دوست داشتنیام!باز هم میخواهم قلمام تنها برای تو تراوش کند، میخواهم سخنم را با تیر نگاهت گره بزنم و به گونهای بنویسم که گویا…
پس از طوفان زری عزیزم.شاید تا به حال برات پیش اومده باشه که یکهو خودت رو وسط یه طوفان بهاری ببینی. آسمون سیاه میشه. ابرهای تیره همه جا رو تاریک میکنن.…
میان دو نگاه خاموش «نامهای برای هیچکس… و شاید برای تو»امشب شبِ دیگریست،شبِ دیگری از هزار و یک شبِ بینام، بیتاریخ، بیدلیل.تو هنوز همینجایی. دستت روی هما…